دریانورد تنها
![]()
مجید نفیسی
دیگر صدای دریا را نمیشنوم
و رنگ آن را از یاد بردهام.
بیهوده گوش به زمین میگذارم
تا سمکوبهی اسبان دریایی را بشنوم.
جاشوان بیباک بادبانهای خود را برچیدهاند
و کودکان دیگر از سندباد بحری نمیپرسند.
زمین زیر پایم تنهاست
آرزوهای بزرگ از من کوچیدهاند
و پشت پنجرهی کوچکم
مرغان دریایی دیگر صیحه نمیکشند.
دستهای خود را میبویم
و بر خطوط درهم آن خیره میشوم.
آیا این انگشتان نبودند که روزی
ریسمانهای کنف را میفشردند
تا قایق مرا به جزیرهای دور بکشانند
که هنوز از آن
صدای پایکوبی قبیلهی من میآید؟
هجدهم آوریل هزارونهصدونودونه
https://iroon.com/irtn/blog/21551/lonely-mariner/
***
Lonely Mariner
![]()
Majid Naficy
I no longer hear the sound of the sea
And have forgotten its color.
In vain I put my ear on the ground
To hear the galloping of seahorses.
The brave sailors have dismantled their sails
And children no longer ask about Sinbad the Sailor.
The Earth is alone under my feet,
Great wishes have left me
And outside my little window
Seabirds no longer screech.
I smell my hands
And stare at their interlaced lines.
Were not these fingers that in the past
Held flaxen ropes
To lead my boat
Toward a distant island
From where still comes
The sound of the dancing of my tribe?
April 18, 1999
***

لینکهای شعرها، مقالهها و کتابهای مجید نفیسی(بهفارسی وانگلیسی)


هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر