۱۴۰۳ شهریور ۱۰, شنبه

آتش کاروان (یا زبان حال وارتان): ترانه به یاد ماندنی از زنده یاد بانو دلکش

آتش کاروان (یا زبان حال وارتان)

ترانه به یاد ماندنی از زنده یاد بانو دلکش

 آتشی ز کاروان ، جدا مانده ،
این نشان ز کاروان به جا مانده
یک جهان شراره ، تنها ،
مانده در میان صحرا
به درد خود سوزد ،
به سوز خود سازد
سوزد از جفای دوران ،
فتنه و ، بلای توفان
فنای او خواهد ،
به سوی او تازد.


من هم ای یاران تنها ماندم ،
آتشی بودم ، برجا ماندم
با این گرمیِ جان ،
در ره مانده حیران
این غم خود به کجا ببرم ؟
با این جان لرزان ،
با این پای لغزان
ره به کجا ز بلا ببرم ؟


می سوزم گر چه با بی پروایی ،
می لرزم بر خود از این تنهایی
من هم ای یاران تنها ماندم ،
آتشی بودم ، برجا ماندم


آتشین خو هستی سوزم ،
شعله جانی بزم افروزم
بی پناهی ، محفل آرا ،
بزم افروزی ، تیره روزم

آ آ آ آ آ
بخت سبک عنان اگرم همرهی کند ،
چون گرد ره ، به بدرقه ی کاروان روم
سر می کشم چو شعله که برخیزم ای دریغ ،
کو پای قدرتی که پیِ همرهان روم ؟

آتش کاروان _ زنده یاد بانو دلکش

آتش کاروان _ زنده یاد بانو دلکش - آپارات

https://www.aparat.com/v/v16p2fe

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر