"ترانه، بهار"
دو شعر از: پُل ِالوار
ترجمۀ زهره مهرجو
ترانه
در عشق زندگی هنوز
آب زلال چشمان کودکانه اش را دارد،
دهانش گُلی است هنوز
که می شکفد...
بی آنکه بداند چگونه.
در عشق زندگی هنوز
دستان گیرای کودکانه اش را دارد،
پاهایش از نور می آیند...
و به سوی نور باز می گردند.
در عشق زندگی همیشه
قلبی دارد سبک و نو شده،
در آنجا هیچ چیزی به آخر نمی رسد...
فردا از گذشته روشنی می گیرد!
“Chanson”
Poème de Paul Éluard
Collection: Le Phénix
Dans l’amour la vie a encore
L’eau pure de ses yeux d’enfant
Sa bouche est encore une fleur
Qui s’ouvre sans savoir comment.
Dans l’amour la vie a encore
Ses mains agrippantes d’enfant
Ses pieds partent de la lumière
Et ils s’en vont vers la lumière.
Dans l’amour la vie a toujours
Un cœur léger et renaissant
Rien n’y pourra jamais finir
Demain s’y allège d’hier!
بهار
برکه های آب در ساحل دریایند
در جنگل ها، درختانی هستند مجنون پرنده ها
برف در امتداد کوه ذوب می شود...
شاخه های پرشکوفه، بر درختان سیب نور افشانی می کنند
تا راه برای عبور خورشید رنگ پریده
باز شود.
بهاری که در کنار تو می زیم، نازنین
غروبی زمستانی است در دنیایی بسیار سخت.
برای ما شبی وجود ندارد...
هیچ چیز فناپذیری نمی تواند تسخیرت کند
و تو، نمی خواهی سرد باشی.
بهار ما بهاریست راستین!
“Printemps”
Il y a sur la plage quelques flaques d’eau
Il y a dans les bois des arbres fous d’oiseaux
La neige fond dans la montagne
Les branches des pommiers brillent de tant de fleurs
Que le pâle soleil recule
C’est par un soir d’hiver dans un monde très dur
Que je vis ce printemps près de toi l’innocente
Il n’y a pas de nuit pour nous
Rien de ce qui périt n’a de prise sur toi
Et tu ne veux pas avoir froid
Notre printemps est un printemps qui a raison.
از مجموعه شعرهای ققنوس
لینک شعر "بهار" در یوتیوب:
https://youtu.be/2zRrBcLzCC0
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر