فریاد کن ای کارگر!
حسن جداری
در چنگ بيدادوستم، فرياد کن، ای کارگر
سرمايه دار خيره سر، خونت مکد زالو صفت
تا بگسلی بند ستم، فرياد کن، ای کارگر
شيخ پليد کينه جو، از خون تو سازد وضو
خود را رها، از چنگ اين شياد کن، ای کارگر
کس نيست در فکر تو در اين شهر پر مکر و فريب
خود را بدست خويشتن، آزاد کن، ای کارگر
تا حق خود گيری از اين خصمان استثمارگر
عزمت قوی، چون آهن و پولاد کن، ای کارگر
اين رسمهای کهنه تبعيض و استثمار را
زير و زبر، ازريشه و بنياد کن، ای کارگر
بر جای اين دنيای پر اندوه زور و بردگی
دنيائی از صلح و صفا، ايجاد کن، ای کارگر
آنگاه، با دستان خود، با قدرت شورائيت
اين خانه ويرانه را، آباد کن، ای کارگر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر