به یک جو، کی رود...
جعفر مرزوقی( برزین آذرمهر)
*
جهان در دست مُشتی دیو ِ پول پیشه
کَنان از مردمان کار پیشه، بی امان، ریشه!
به هر سو شعله ور ، جنگی
فتیله گر گهی کم سوی تر، از روی نیرنگی
رود بی راهه این ، بی ناخداکشتی
فرو در منجلابی ، که از آن ، گویی ، نه ، برگشتی!
*
سخن بسیار در افشاء این جرثومه ی زشتی
برآن تازنده اما هر زمان، مُشتی :
«به یک جو ،
کی رود
شعر و سیاست، آبشان
مَشتی؟»
*
جعفر مرزوقی( برزینآذرمهر)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر