چاره
جعفر مرزوقی( برزین اذرمهر)
*
برپا شده گیتی را
پاشید زهم دشمن
شد جایگه دیوان
هر مأمن و هر مکمن
بر، کار، نماند دیگر
جایی به جهان کاخی
...
بگرفت در عالم پا
این دُژپه ی چنگاری
کز نکبت آن هر آن
اعضاء زمین میران
...
مهر ِ نگران، مبهوت
مه رفته فرو در غم
چاره ست ولی تنها
کارایی تیغ ما
راهی نه دگر،الا:
جراحی وسلاخی
*
جعفر مرزوقی( برزین اذرمهر)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر