۱۳۹۲ آبان ۲۶, یکشنبه

فانوس خيال: مجید نفیسی

 فانوس خيال 

MajidMom-300x224

 مجید نفیسی و مادرش

اين چرخ فلك كه ما در او حيرانيم 
فانوس خيال از او مثالي دانيم 
خورشيد چراغ دان و عالم فانوس 
ما چون صُوَريم كاندرو گردانيم 
عمر خيام 

خيال من همه از چراغي بود 
آويزان بر فراز پيشخوان دكان 
كه سايه ي بقال و مادر را 
بر ديوار گچين 
آن سوي خيابان مي انداخت 
در جمعه شبهاي كودكي من. 

ما در تاريكي ماشين 
منتظر مادر مي نشستيم 
كه پدر به اشاره مي گفت: "نگاه كن! 
بقال دارد پنير را در ترازو مي گذارد 
حالا دارد آن را توي كاغذ مي پيچد 
حالا دارد پول را از مادرت مي گيرد." 

من با شگفتي تماشا مي كردم 
و در دل ميگفتم كاش مادر زود برنگردد 
و پدر ماشين را روشن نكند
تا من بتوانم دمي بيشتر 
به سايه بازي روي ديوار چشم بدوزم. 

اكنون پدرم در سايه سار خوابيده 
و مادرم كه تنها زندگي مي كند 
هر جمعه عصر به ديدار او مي رود 
و من ناباورانه از خود مي پرسم 
آيا اين همه حقيقت بود يا خيال؟ 

۱۸ ژوئن ۲۰۱۰    

مجید نفیسی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر