۱۳۹۲ خرداد ۲۱, سه‌شنبه

زندان: احمد شاملو!

" احمد شاملو "

آنجا که عشق
غزل نیست
که حماسه ایست،
هر چیز را 

 صورت حال

... باژگونه خواهد بود:

 
Inline image 1

زندان

باغ آزاده مردم است

و شکنجه و تازیانه و زنجیر

نه وهنی به ساحت آدمی

که معیار ارزش های اوست.

کشتار

تقدس و زهد است و

مرگ

زندگی ست.

و آن که چوبه ی دار را بیالاید

با مرگی شایسته ی پاکان

به جاودانگان

پیوسته است.

آنجا که عشق

غزل نه

حماسه است

هر چیز را

صورت حال

باژگونه خواهد بود:

رسوائی

شهامت است و

سکوت و تحمل

ناتوانی.

از شهری سخن می گویم که در آن ، شهر خدائید !

دیری با من سخن به درشتی گفتید،

خود آیا به دو حرف تابتان هست !

تابتان هست ؟

" احمد شاملو "

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر