(کشتار ۶۷ به بانگ بلند(۱۲
اسماعیل خوئی
شیخان! که به نامِ داد، بیداد کنید:
فردا هم هست: هان ، از آن یاد کنید.
زندانِ سیاسی نشناسد دین؟ پس
زندانی ها را همه آزاد کنید.
جُرم است زِ عشق و شادمانی گفتن،
برخود ز نشاطِ زندگی بشکفتن.
بی شور و شکوفه مان ، جوانا! مگر آنک
آماده ای از برای درخون خفتن.
فرهنگ خوش است، ویژه ایرانی¬ی او :
شیخ ار چه کمر بسته به ویرانی¬ی او.
اسلام به تازیان گذار و بِهراس
ز اندیشه و ریشهی اَنیرانی¬ی او.
آن را، به اوین، که نامِ زشتی دادند
بالینِ همیشگی زخشتی دادند؛
و آن را که نکُشتند به عمری کابوس،
بدتر از مرگ سرنوشتی دادند.
در چنبرِ قاضیانِ از خون سرمست،
بس جانِ جوان، که همچو جامی بشکست.
با این همه از شکنجه مُردن خوشتر
تا حالِ کسی که زنده از زندان رَست.
امروز کَز آسمان فرود آمدهایم،
وز قُلِّهی هر گمان فرود آمدهایم ،
از اوجِ خدا دیده زمین بانوی خویش ،
در دامنِ مامِ مان فرود آمدهایم.
-"اَلمُفسِدِ فی الاَرض مرا نام دهید،
هر روز و شبم وَعیدِ اعدام دهید.
ایمانِ شما بشکند، امّا ، کُفرم:
از من به جنابِ شیخ پیغام دهید!"
گر راه شناسیم و اگر گمراهیم،
بر خواسته های دلِ خویش آگاهیم:
کز بهرِ جهان و مردمان و دِلِشان
آبادی و آزادی و شادی خواهیم.
این کشتِ سَمآلوده درو خواهــد شد:
در بادِ فنا شدن وِلو خواهد شد.
هرکُهنه که هست از میان خواهد رفت:
نو، نو، همه هر چه هست نو خواهد شد.
می بگذرد امروز، چو هر روزِ دگر.
آید، پسِ ما، نسلِ نوآموزِ دگر:
نسلی، به نواندیشی، هرروزی از او
نوروزی: فردایش نوروز دِگر.
نوروز سرآغازِ سَبکبالی باد.
سالی که رسد سالِ نکوحالی باد.
پُر باد دلِ مردم از اُمّید و نوید،
زندان ها از مبارزان خالی باد.
فردا هم هست: هان ، از آن یاد کنید.
زندانِ سیاسی نشناسد دین؟ پس
زندانی ها را همه آزاد کنید.
جُرم است زِ عشق و شادمانی گفتن،
برخود ز نشاطِ زندگی بشکفتن.
بی شور و شکوفه مان ، جوانا! مگر آنک
آماده ای از برای درخون خفتن.
فرهنگ خوش است، ویژه ایرانی¬ی او :
شیخ ار چه کمر بسته به ویرانی¬ی او.
اسلام به تازیان گذار و بِهراس
ز اندیشه و ریشهی اَنیرانی¬ی او.
آن را، به اوین، که نامِ زشتی دادند
بالینِ همیشگی زخشتی دادند؛
و آن را که نکُشتند به عمری کابوس،
بدتر از مرگ سرنوشتی دادند.
در چنبرِ قاضیانِ از خون سرمست،
بس جانِ جوان، که همچو جامی بشکست.
با این همه از شکنجه مُردن خوشتر
تا حالِ کسی که زنده از زندان رَست.
امروز کَز آسمان فرود آمدهایم،
وز قُلِّهی هر گمان فرود آمدهایم ،
از اوجِ خدا دیده زمین بانوی خویش ،
در دامنِ مامِ مان فرود آمدهایم.
-"اَلمُفسِدِ فی الاَرض مرا نام دهید،
هر روز و شبم وَعیدِ اعدام دهید.
ایمانِ شما بشکند، امّا ، کُفرم:
از من به جنابِ شیخ پیغام دهید!"
گر راه شناسیم و اگر گمراهیم،
بر خواسته های دلِ خویش آگاهیم:
کز بهرِ جهان و مردمان و دِلِشان
آبادی و آزادی و شادی خواهیم.
این کشتِ سَمآلوده درو خواهــد شد:
در بادِ فنا شدن وِلو خواهد شد.
هرکُهنه که هست از میان خواهد رفت:
نو، نو، همه هر چه هست نو خواهد شد.
می بگذرد امروز، چو هر روزِ دگر.
آید، پسِ ما، نسلِ نوآموزِ دگر:
نسلی، به نواندیشی، هرروزی از او
نوروزی: فردایش نوروز دِگر.
نوروز سرآغازِ سَبکبالی باد.
سالی که رسد سالِ نکوحالی باد.
پُر باد دلِ مردم از اُمّید و نوید،
زندان ها از مبارزان خالی باد.
برگرفته از سایت اخبار روز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر