۱۴۰۱ اسفند ۲۹, دوشنبه

خجسته باد: فرح نوتاش

 

خجسته باد

 

خجسته باد... این جشن بهاران

خجسته ...

گر چه با زخم زمستان

خجسته انقلاب و... گفتن نه

علیه زور و خفت

علیه تخم استعمار و نکبت

 

هدف ها و... شعارها

همه ... در سطح عالی

لیک افسوس ... به میدان آمدیم

بی تشکل ...

همه با دستان خالی!

 

خجسته انعکاس سرنگونی

طنین با شکوهش سال خونی

بلند از هر گلو... در دشت ایران

خجسته ...

ترس و لرز ... در بیت ویران

 

هلا ای مادران مانده در درد

نشان این بهار ...

یاس زرد... بنفشۀ  زرد

نشان از گرمی و نور

نه بخشش...

امید و انتقام و جنبش و شور

 

هدیۀ کرده ایم...

چشم و سرو جان

نه در خانه ... به میدان

ز خون سر خ ما رنگین

گذر ... معبر... خیابان... قفل زندان

 

نه اصلاح و

نه بار خفت هر گونه سازش

رهایی یا که مرگ

رمزگشایش

چنین بودیم ما ... در مسلخ عشق

همگی خالص و خلص

دل و جان مملو از عشق

 

هلا ای مادران مانده در درد

نشان این بهار ...

یاس زرد... بنفشۀ  زرد  

نشان از گرمی و نور

نه بخشش

امید و انتقام و جنبش و شور

 

شعار ما ...

رهایی از فریب گند مذهب

آزادی... و عدالت ...استقلال

دفن استعمار و انگل

 

فرح نوتاش

وین    20 مارس 2023 

 کتاب شعر 10

www.farah-notash.c

۱۴۰۱ اسفند ۲۷, شنبه

كارت نوروزی به زندان اوين(بفارسی و انگلیسی): مجید نفیسی

 

كارت نوروزی به زندان اوين

مجید نفیسی

آهان! همان را می‌خواهم:
يك كارتِ ساده‌ی نوروزی
با حاشيه‌ی زرين و دالگوش،
نقشی از يك گل نرگس،
بوی بيسكويت گرجی
و "خجسته باد بهاران!"

امروز اين را از تبعيد
به اوينِ خونين می‌فرستم
براي دلبندی دربند
كه در زمان دستگيری
با دوستان به كوه رفته بود
تا آوازهای نوروزی بخواند.

نوروز خواهد آمد
از قله‌ی سپيدِ دماوند
تا تنگنای زندان و تبعيد
و هيچ فتوايی نمی‌تواند
روزِ آمدنش را
به عقب اندازد.

        چهارم مارس دوهزار‌و‌نه

A Nowruz Card to Evin Prison

A Nowruz Card to Evin Prison

       

By Majid Naficy

Aha! That’s the one I want:
A simple Nowruz* card
With raised and golden margins,
The design of a narcissus flower,
The scent of Georgian biscuits
And “May spring be blissful!”

Today from exile
I send this card to bloody Evin*
For a loved one in prison
Who at the time of arrest
Had gone to mountains with friends
To sing the songs of Nowruz.

Nowruz will come
From the snow-capped Mountain of Damavand*
To the confines of prison and exile
And no fatwa can delay
The day it will arrive.

        March 4, 2009

*- Nowruz or the Persian New year is celebrated on the first day of spring. It is a pre-Islamic festival and the theocracy does not welcome it.
*- A notorious political prison in Tehran.
*- The highest mountain in Iran.

https://iroon.com/irtn/blog/19160/a-nowruz-card-to-evin-prison/

۱۴۰۱ اسفند ۲۶, جمعه

عشق را از کمونرها ...: فرح نوتاش

 

عشق را از کمونرها ...

18 مارس، به احترام هفت هزار کمونر تبعیدی به جزایر بی سکنه کالدونیای جدید در اقیانوس آرام، روز "زندانیان سیاسی" نامگذاری شده است.   


فرانسه ... آغازگر جنگ با پروس

لیک ... شکست در جنگ با پروس

و در طلب غرامت ...

پاریس اشغال و محاصره شد

توسط ارتش پروس

 

گارد ملی ... متشکل از هزاران ملیشیا

قبل از اشغال

با کمک کارگران و مردم

منتقل کرد...

چهار صد توپ از منابع مردم

به تپه مونمارتر

که به دور باشد از دسترس پروس

 

سربازان پیوستند

 به گارد ملی مردم

و زمانی که ژنرال ها... با وحشت

ازجایگزینی گارد ملی با 400 توپ

فرمان رگبار...

بسوی مردم بی سلاح را دادند

سربازان...

ژنرال ها را از اسب پائین کشیدند

و تیر باران کردند...

لحظاتی ... سکوت درانقلاب دوید  

و انقلاب در سکوت

 

حک شد 18 مارس 1871  بر تاریخ

فرار دولت مردان و پلیس

فرماندهان و متخصصین  به ورسای

پاریس ماند... گارد ملی ... کمونر ها و مردم

 

کمون جبهه ای بود متحد از...

انواع سوسیالیست ها

آنارشیست ها

بلانکیست ها

جمهوری خواهان رفرمیست

ژاکوبی ها

فعالین سیاسی

کارگران

و مردم سوخته از فقر سیاه

در جنگ و گرسنگی

 

شروع شد غوغای کار کمون

عشقی و هیجانی ورای وصف

پیوستن رسته های ارتش

به مردم

و تدارک انتخابات

28 مارس 1871

برای اولین بار در تاریخ

شورای کمون... با 92 منتخب

افراشت بجای پرچم سه رنگ شوینیسم

پرچم سرخ انترناسیونالیسم

 

شورای کمون ... لغو کرد اعدام

گیوتین ها را سوزاند

لغو کرد نظام وظیفۀ اجباری

لغو شد... تمام قوانین ضد انسانی

و این بود آغاز شکوهمند

اولین حکومت سوسیالیستی

کمون !

 

عطر فرهنگ... شعور

و انساندوستی

پیچید بر برهۀ بیدار زمان

و معطر کرد جان انسان و زمین

حاکمیت راستین انسانی

بر انسان...

به پیشگامی اولین ملت آگاه جهان

 

رایگان شد تحصیل

لغو شد تدریس مذهب ... و فریب

از متون درسی مدرسه ها

کلیساهای کاتولیک

با قرن ها تاریخ جنایت و فساد

تبدیل به مراکز سیاسی کمون

و مصادره اموال کلیسا ها

 به نفع مردم

و سیر خبرهای شگفت انگیز  

که مردم با شور و شعف

 بهم ... منتقل می کردند

آزادی...

عدالت ... برابری... درراه

همه مسرور... از رایحۀ این تغییر

 

ورسای از ماه آپریل

شلیک می کرد توپ به شهر

و روز بیست و یکم  مه

شکست دیوار مستحکم غربی

و... وارد شهر شدند

ارتشی از سربازان زندانی تازه آزاد شده

توسط پروس

و لشگر تطمیع شده اراذل و اوباش

جنگ داخلی و... یک هفتۀ خونین

تا بیست و هشتم مه

سی هزار کشته وشمار بیشتر زخمی

و محله های کارگری

بلویل ...

مونتیل مونتان...

مظهر مقاومت

و رشادت های ارتش زنان

شکست...

و به آخر رسید این پایان

پنجاه هزار اعدامی

هفت هزار تبعیدی به جزایر بی سکنه

با نهصد کشته از ورسای

شروع حکومت نظامی پنج ساله

در پاریس

 

بهاری بود ... جان فزا و عطرآگین

از شکوه اندیشه

خوش درخشید و چون شهاب

برقی زد و رفت

لیک انداخت شیاری سرخ و عمیق

برچهر و جان تاریخ

با نمادی جاودانۀ

از ستایش و عشق و حسرت واشگ

چه دریغ...چه دریغ

 

در گورستان پرلاشز بر دیوار کمونر ها

نوشته بود عشق...

در ادامه نوشتم ... ازلی و ابدی

 

در اطراف این دیوار شسته به خون

قبل از غرش رگبار

می شنیدم به گوش جان

فریادهایشان...

زنده دارید یاد ما... ای رفیقان

باشد که مرگ سرخ ما

آغاز عشق ...

اتحاد ... و پیروزی شما

 

فرح نوتاش

وین  18 مارس 2023

کتاب شعر 10

www.farah-notash.com

 

۱۴۰۱ اسفند ۱۷, چهارشنبه

ترانه‌ی حوا برای روز جهانی زن(بفارسی و انگلیسی): مجید نفیسی، و لینک‌های اشعار و مقالات مجید نفیسی

 

برای روز جهانی زن

ترانه‌ی حوا

مجید نفیسی

 

پستان‌های من زیباست
و سُرین‌های من زیباتر.
چرا برهنه نبودن؟
چرا برهنه نكردن؟

ای آب‌های عدن
كه به چار رود می‌ریزید
گواه من باشید!
من برهنگی خود را
در آینه‌ی شما دیدم
و خدا بر من نبخشید.

از پشت انجیربُن‌های بزرگ می‌آمدیم
و بوسه‌های ما
چون دانه‌های رسیده‌ی انجیر می‌شكفت.
انگشتان آدم
چون ماری كنجكاو
بر پوست من می‌لغزید
و برگ‌های ساتر، دانه‌دانه
از اندام من فرو‌می‌ریخت.
آنگاه صدای گام‌های ترسناك ترا شنیدیم
و آذرخشِ خشم تو
ما را بر زمین فرو‌كوبید.

از پشت دیوارهای بلند گلین
دزدانه نگاه مكن!
جهان گسترده‌ای
در برابر ما دامن گشوده است.


چهارم ژانویه هزار‌و‌نهصد‌و‌نود‌و‌یک

(طرح هنری از نوشین نفیسی)

 

***

Eve’s Song

For International Women’s Day

 

Eve’s Song

by: Majid Naficy


My breasts are beautiful,
And my buttocks even more.
Why not be naked?
Why not make one naked?

Oh, waters of Eden,
Pouring into four rivers,
Be my witness.
I saw my nakedness in your mirror,
And God forgave me not.

We were coming
From behind big fig trees,
And our kisses were blooming
Like bits of ripe fig.
Adam's fingers
Were sliding down my skin
Like a searching snake,
And fig leaves one by one
Were falling from my body.
Then we heard the sound
Of your fearsome strides
And the lightning of your wrath
Struck us down.

Do not peek
From behind high thatched walls.
A wide world
Is opening before us.

January 4, 1991

(Artwork by Nooshin Naficy)

https://iroon.com/irtn/blog/19134/eve-s-song/

***

 

لینک‌های اشعار و مقالات مجید نفیسی

 
 
1 Poem for International Women’s Day “Eve’s Song”
1 Poem “Third Stroke”
1 Poem “Ah, Kyiv” On the Anniversary of Russian Invasion
پرویز ثابتی بنیانگذار اعترافات تلویزیونی در ایران
انقلاب ژینا, شازده‌خور نخواهد شد
عمامه‌پرانی, آخوندزدایی و محسن کدیور
انتشار کتاب تازه‌ی مجید نفیسی
پیکار در پیکار: من و جنبش چپ 
Majid Naficy in Wikipedia 
Music: Dvorak: Rondo in G minor, B. 181
Background Briefing with Ian Masters: Environmental Protestors in Georgia Are Charged With Domestic Terrorism for Exercising Their First Amendment Rights
| Why in the Land of the Free Are we Afraid of Being Turned Into Communists by TikTok Videos | Will the Biden Administration Make a Stand Against Netanyahu's
Assault on Israeli Democracy?
The New Yorker: The Right Side of History
The New Yorker: Florida Takes Aim at the First Amendment
The New Yorker: The Origins of Netanyahu’s “All-Systems Assault” on Israeli Democracy
 
 
"And yet it does turn!" Galileo Galilei (1564-1642)
 

 

۱۴۰۱ اسفند ۱۴, یکشنبه

سکته‌ی سوم(بفارسی و انگلیس): مجید نفیسی، و لینک‌های اشعار و نوشته های مجید نفیسی

 

  سکته‌ی سوم

مجید نفیسی


باد ما را با خود برد
به رستورانی ناآشنا.
روز عشق بود
جامها را بهم‌زدیم
و در هیاهوی عاشقان, گم شدیم.

غذا خوب نبود.
حساب را پرداختیم
و برخاستیم تا برویم.
تو دست مرا بدست گرفتی.
ناگهان شنیدم:
"بگیرم! بگیرم!"
و در آغوش من افتادی.

اینک که پس از نیمه‌شب
تنها از بیمارستان
به خانه باز‌می‌گردم
ترا می‌بینم که مبهوت
به من لبخند می‌زنی.
می‌گویم: "تا سه نشه, بازی نشه"
و در باد می‌گریم.


پانزدهم فوریه دوهزار‌و‌بیست‌و‌سه
 

***

 

Third Stroke


        Third Stroke

By Majid Naficy


The wind carried us
To an unfamiliar restaurant.
It was Valentine’s Day.
We clinked our glasses together
And got lost in the hubbub of lovers.

The food was not good.
We paid the check
And got up to leave.
You grasped my hand.
Suddenly I heard:
“Hold me! Hold me!”
And you fell into my arms.

Now, after midnight
While I am returning home
From the hospital alone
I see you smiling at me
In all your confusion.
I say: “Third time lucky”
And cry in the wind.

        February 15, 2023    

https://iroon.com/irtn/blog/19120/
 
 

***

لینک‌های اشعار و نوشته های مجید نفیسی

 
 
1 Poem “Third Stroke”
1 Poem “Ah, Kyiv” On the Anniversary of Russian Invasion
پرویز ثابتی بنیانگذار اعترافات تلویزیونی در ایران
انقلاب ژینا, شازده‌خور نخواهد شد
عمامه‌پرانی, آخوندزدایی و محسن کدیور
انتشار کتاب تازه‌ی مجید نفیسی
پیکار در پیکار: من و جنبش چپ 
Majid Naficy in Wikipedia 
Music: Dvorak: Silent Woods, B. 182
The New Yorker Interview: Maria Pevchikh, Putin’s Grand Inquisitor
The New Yorker: Greening the Burial of the Dead, in Brooklyn
The New Yorker: The Threat and the Allure of the Chinese Balloons
The New Yorker: A Double View of the World from Inside Mosques
The New Yorker: Dynamite Persian Food at Eyval
USA Today: 'Stigma is not yet broken.' Lawmakers share stories on mental health with Fetterman hospitalized
Video: Black Mountain College: A Thumbnail Sketch
کوچه: مهرداد حسینی،لباس شخصی مدرسه تهرانسر توسط مردم شناسایی و توسط حکومت فروخته شد!
رادیو فردا: هفت زمستان در تهران: نظام قضایی معیوب در ایران
 
 
 
"And yet it does turn!" Galileo Galilei (1564-1642)
 
 

۱۴۰۱ اسفند ۱۳, شنبه

کم آورده سید علی: فرح نوتاش

 

کم آورده سید علی

 

بشکن...بشکن          من نمی شکنم و بشکن

بشکن...بشکن          من نمی شکنم و بشکن

کم ... کم... کم... کم

کم آورده سید علی... کم آورده سید علی        

در مصاف با زنان ...

کم آورده... کم آورده سیدعلی

وحی ... نازل شد از لندن

چه نشستی سیدعلی

واسه سرکوب زنان

تخته کن مدرسه های دختران

حرام است در اسلام ...

تحصیل دختران

سمی کن مدرسه های دختران

تخته کن مدرسه های دختران

روکش خبر...

انگلیس دو ماه پیش توقیف کرد

در دریای عمان ...

کشتی سپاهیان

با موشک وسلاح ...

هنگام سفر

یالا...یالا.... یالا یالا یالا                 

دست بردار و گمشو برو ملا

 

 

بشکن ... بشکن          من نمی شکنم و بشکن

بشکن ... بشکن          من نمی شکنم و بشکن

دشمنی کردند... با کارگران              

دشمنی کردند... با برزگران  

دشمنی ... با دانشجویان و زنان          

رسیده دشمنی کنون ... به کودکان

یالا...یالا.... یالا یالا یالا                 

دست بردار و گمشو برو ملا

 

 بشکن ... بشکن          من نمی شکنم و بشکن

بشکن ... بشکن          من نمی شکنم و بشکن

همه... گفتند و نوشتند 

انفجار در راه و... آژیر خطر             

این همه ... یاسین است بگوش خر

یه گونی ... جونم یه گونی ...

ارز بی ارزش و بی قرب وطن   

بابا جون ... بجای یدونه دلار

عزیز جون ... عوض یدونه دلار

له شده یک ملت                     

زیر این ... بار و فشار

 

بشکن ... بشکن          من نمی شکنم و بشکن

بشکن ... بشکن          من نمی شکنم و بشکن

مرغ پر... بسته شدیم                   

خسته شدیم ... و خسته شدیم

پس ... بر خیز.... بر خیز

مجلس بی اختیار منتصب رو

بی معطلی ... به توپ ببندش

شورای عجوزگان بچه بازو             

معطل اش نکن ...به توپ ببندش

حرامیان ... تشخیص مصلحت رو                    

بی مصلحت ... توپ

        

 نه شاه خواستیم ... نه ملا                 

نه طاعون و ... نه وبا

نه شاه می خوایم ... نه ملا                

نه طاعون و ... نه وبا

 

بشکن ... بشکن          من نمی شکنم و بشکن

بشکن ... بشکن          من نمی شکنم و بشکن                                                                                       

بعد از ... بعد از چهل و چند سال

بازی خورده و مارگزیده

رسیدیم ... باز... سر کوچه اول

می گیم نه و ... نه و... نه و ... نه  

به تکرار مکرر...             

استقلال و آزادی شعار ما ست      

عدالت  و برابری خواست ماست

 

بشکن ... بشکن          من نمی شکنم و بشکن

بشکن ... بشکن          من نمی شکنم و بشکن

که جام ... حوصله ... لبریزه دیگه       

گذشته ام ز جون...

داره میگه

می شکنم ... و می شکنم

می شکنم... و می شکنم

گردن ملا ... می شکنم

سمی کنند مدرسه ها

دست های ملا  می شکنم

                                                                                  

فرح نوتاش

وین  2  مارس 2023

کتاب شعر 10

 www.farah-notsh.com

 

دوالپا موجودی افسانه ای در قصه های قدیم ایران است . دوالپا دارای دو پای بدون استخوان بوده و چون نمیتوانسته راه برود همیشه با مکر و حیله سوار کول جوانان با عواطف انسانی می شده، ولی  وقتی جوان خسته می شده، او پایین نمی آمده و با جوال دوز جوان را آزار می داده  است.  هرگز در هیچ قصه ای جوانی تسلیم دوالپا نشده است. ابتکارات گوناگون جوانان برای رهایی هدف قصه گویان بوده است.

http://womens-power.farah-notash.com

 

 

۱۴۰۱ اسفند ۷, یکشنبه

سرود زنان(بزبانهای مختلف دنیا)، و اینجاست قدرت زنان-کتاب شعر فارسی 7: فرح نوتاش

 

سرود زنان

 

زنان شجاع اند                                      و زنان اند قوی
می خیزد تا راند حکم بر جهان                        قدرت زنان

 

 

Women's Anthem

 

Women are brave                             and women are strong

Rising to rule the world                  women's power

 

 

 

Die Frauen Hymne

 

Frauen sind mutig                                         und Frauen sind stark

Steht auf um die Welt zu regieren            Die Frauen Macht

 

 

النشید المرآة

 

المرآة الشجاعة               وآلمرآة القویه

تتحدی صعاب العالم

قدرت المرآة

 

Himnoes  para mujeres

 

Las mujeres son valientes                                     y las mujeres son  fuertes

Se alzan para gobernar el mundo                      el poder de las mujeres

 

Kadınlar marşı

 

Kadınlar cesurlar                                         Ve kadınlar güçlüler

Ayağa kalkıyor dünyayı yönetmeye             Kadınlar kudreti

 

 

L'hymne des femmes

 

Les femmes sont courageuses                    et les femmes  sont fortes

Se levant pour diriger le monde               le pouvoir des femmes

 

 

http://womens-power.farah-notash.com/

http://womens-power.farah-notash.com/anthem.html

 

 

***

اینجاست قدرت زنان

ریتم بی نظیرو تند شیپور ها و طبل ها

همراه با زیباترین ملودی آرشه ها

از ره رسیده است کنون بهار ما

 

چه سرشار از حیات و پر نشاط است قدرت زنان

قیام زنان و مردان ... پسران و دختران

علیه امپریالیست های فرتوت جهان

 

علیه جنگ و ترور و حیله ها

علیه اتمی و شیمیایی ... تمامی بمب ها

علیه همه حکومت های ددمنشانۀ مذهبی

 

قیام جهانی انسان در دفاع از اصول عصر نت

احترام به شأن و منزلت انسان و شرافتش

این است قیام انسان عصر نت

 

می خیزد آتشفشان جهانی قدرت زنان

در اقیانوسی از شجاعت های زنان

این است شکوه عصر نت در امروز جهان

 

فرح نوتاش

 کتاب شعر فارسی 7

http://womens-power.farah-notash.com

 


۱۴۰۱ اسفند ۵, جمعه

آه, کیف(بفارسی و انگلیسی): مجید نفیسی

  


        در سالگرد تجاوز روسیه به اوکراین

آه, کیف 

مجید نفیسی


اینک که کیف بپا خاسته
در برابرش بخاک می‌افتم
تا چون نارنجکی
پرتاب شوم.

        بیست‌و‌ششم فوریه دوهزار‌و‌بیست‌و‌دو

***

 

Ah, Kyiv


        On the Anniversary of the Russian Invasion of Ukraine


Ah, Kyiv

By Majid Naficy


Now that Kyiv has arisen
I fall to the floor in front of it
So that to be thrown
Like a grenade.


        February 26, 2022

https://iroon.com/irtn/blog/19102/ah-kyiv/

۱۴۰۱ بهمن ۲۳, یکشنبه

استقلال، بیداری، زن، زندگی، آزادی: داریوش لعل ریاحی

 

استقلال، بیداری، زن، زندگی، آزادی

 
فدایی ها، فدایی ها
 
کسانی مانده اند، آیا
 
از آن نسلی که هرگز خود
 
بهایِ گوهرِ اندیشه هاشان را
 
چنین واپسگرا
 
با تاس های بازی بیگانگان
 
یک سو نمی کردند.
 
چه می شد؟ گر چونان، آنان
 
فضای فکری این رهبران
 
با هم دلی
 
رؤیایِ آزادی 
 
وَ استقلالِ ایران بود.
 
نرویانم غمی در دل 
 
که این رؤیایِ شیرین را
 
من اینک از همین خورشید ها
 
دارم.
 
همین نسلِ جوانِ پاکِ امروزی
 
که بذرش را
 
فضایِ اختناق و ظلمت و سرکوبِ آزادی 
 
از این بیداد
 
رویانید.
 
 
داریوش لعل ریاحی
 
شنبه 22 بهمن 1401
 
بیمارستان لوییزین هاسپیتال
 

گل نرگس- برای روز عشق(بفارسی و انگلیسی): مجید نفیسی

  

        برای روز عشق

گل نرگس

مجید نفیسی

دلدار من گل نرگسی به دهان دارد
که با خود
از زندان های ایران آورده است.

می‌دانم که از پس میله‌ها
شبها می‌توان در چهره‌ی ماه
نقش گلی را دید
و صبح‌ها در آبی آسمان
صدای بال دُرنای مهاجر را شنید.

می‌دانم که در پسِ پلک‌ها
و قاب مشت‌ها
و فاصله‌ی میان دو تیربار
و سپیدی نامه‌های آخرین
و پیام تکضربه‌ها بر دیوار
و گوشه‌های تر غم
و درزهای برهنه‌ی شادی
و حفره‌های خالی درد
و تاریک‌روشنای امید
و قله‌های پنهان غرور
می‌توان، آری می‌توان
بهار را پنهان کرد.

با این همه در‌شگفتم
که در آن بند تاریک
چگونه می‌توان گل نرگسی پرورد
که لکه‌های خون
سپیدی آن را نپوشانده باشد.*

پانزده ژوئیه هزار‌و‌نهصد‌و‌نود‌و‌پنج

*- شعر يكم از مجموعه‌ي "سرگذشت يك عشق: دوازده شعر پيوسته"  

***

 

Narcissus

 

For Valentine’s Day

Narcissus


by: Majid Naficy


My love has a narcissus
In her mouth
Carried with her
From a prison in Iran.

I know that from behind bars
One can see a flower
In the face of the moon,
And hear the migrating cranes
In the blue sky.

I know that behind eyelids
And inside clenched hands
And between each execution
And the lines of the last letters
And the whispering knocks on the wall
And the wet hems of sorrow
And the torn seams of joy
And the empty holes of pain
And the twilight of hope
And the hidden summit of pride
One can
Yes, one can hide Spring.

And yet, I wonder in those dark cells
How one can grow a narcissus
So white,
Without any stain of blood.

July 15, 1995

https://iroon.com/irtn/blog/19070/narcissus/

۱۴۰۱ بهمن ۲۰, پنجشنبه

آرزوی فراز‏(به انقلاب بهمن)‏: احسان طبری

 

آرزوی فراز

تارنگاشت عدالت
سه شنبه، ۱۹ بهمن ۱۴۰۰
 
نویسنده: احسان طبری
 
برگرفته از: مردم، دورۀ هفتم، سال اول، شمارۀ ١۶۴، ويژه‌نامۀ سالگرد انقلاب
منتشر شده در تاریخ: دوشنبه ۲۲ بهمن‌ماه ‏‏١۳۵٨‏

آرزوی فراز

ای باب زرنگار نجات کبير خلق
اعجاز انقلاب کليد است، باز شو!‏
افکنده‌ای ز پشت گرانبار سلطنت
ارباب و خان به مزبله انداختی، دگر
ای ميهن خجستۀ من
زی فراز شو!‏

‏(به انقلاب بهمن)‏

 

در چارنعل بيم‌فزای يورش‌گران
بشکست استخوان تو،
در بند بندگی
پژمرده گشت جان تو
ای مادر! ای وطن!‏
داغ سرشک ماست عيان بر رخان تو

 

   ‏***‏

ای روح پر شکسته به خاکستر ملال
از آسمان روشن فردا گذر نما!‏
بس نيست موج خون؟
بس نيست سيل اشک؟
ای مزرع اميد، لب خشک‌تر نما! ‏

 

   ‏***‏

دانم تراست دُرّ گرانمايه در صدف‏
و آغاز زايشی است.‏
اين فرصت عزيز مبادا کنی تلف!‏

 

   ‏*** ‏

ما را مجال صبر نماند و شکيب درد
اين کاروان که تشنه گرمای زندگی است
با زهره ره چگونه برد، و آن فروغ سرد؟

 

   ‏***‏

بنگر: شگرف رزم بزرگی است در جهان‏
خون می‌دود به خاک
بس رنج‌ها که بهره رزمندگان پاک.‏

 

   ‏*** ‏

با انقلاب خويش
گرد حماسه‌گون شده‌ای، واندرين ستيز
پا هشته‌ای به پيش

 

   ‏***

اکنون که آفتاب وجودت نموده رخ
از زوزه‌های جوقه کفتارها مرم!‏
در رمز اتحاد علم‌های سبز و سرخ
بشکن طلسم شوم «پرستندۀ درم»‏

 

   ‏*** ‏

بشکن طلسم را
که طلسمی شکستنی است،
ترديد نيست:‏
بند اسارت گسستنی است.‏

 

   ‏*** ‏

ای باب زرنگار نجات کبير خلق
اعجاز انقلاب کليد است، باز شو!‏
افکنده‌ای ز پشت گرانبار سلطنت
ارباب و خان به مزبله انداختی، دگر
ای ميهن خجستۀ من
زی فراز شو!‏

https://www.edalat.org/node/709

۱۴۰۱ بهمن ۱۹, چهارشنبه

بازگشت به باغ گوته- برای سالگرد انقلاب بهمن(بفارسی و انگلیسی): مجید نفیسی، و لینک‌های اشعار و مقالات مجید نفیسی

  

        برای سالگرد انقلاب بهمن


بازگشت به باغ گوته


مجید نفیسی

اگر پسرت از تو بپرسد
که بهترین روزِ انقلاب کدام بود
به او چه خواهی گفت؟

آیا بی درنگ می گویی: ۲۲ بهمن ۵۷؟
روزی که همراه با مردم دروازه ی زندان اوین را گشودی
و در آشپزخانه، آبکش های بزرگ برنج را دیدی
که زندانبانان کهنه برای ناهار پالوده بودند
و زندانبانان تازه برای شام خود پختند،
و تو همراه با عزت طبائیان
به نُه توی بندها پا گذاشتی
و در بندِ سلول های انفرادی
برای چند دقیقه ی بی پایان
پشت دری خودکار، به دام افتادی
جایی که عزت سه زمستان دیرتر از آن
به میدان تیر برده شد.

شاید بگویی: ۲۶ دی ۵۷
روزی که شاه برای بار دوم از ایران گریخت
و شورشیانِ تندیس شکن در میدان شهر
پدر او را از اسب پایین کشیدند
و تو در تاریکی تکه ای از کلاه او را
برای یادگاری از زمین برداشتی
و به عزت که در کنارت ایستاده بود گفتی
که نمی دانی خواب می بینی یا بیداری
مانند شبی که نخستین بار عشق بازی کردید
و تو ناباورانه چشم هایت را می مالیدی.

نه! نه!
دیگر دلت برای هیچیک از آن دو روز تنگ نمی شود
زیرا زندان تازه از زندان کهنه مخوف تر است
و خودکامه ی امروز ستمکارتر از خودکامه ی دیروز.
تنها دلت برای یک شب تنگ شده
وقتی که در ۲۲ مهر ۵۶
در پنجمین شب از ده شب شعر
همراه با هوشنگ گلشیری زیر باران
قدم زنان به باغ گوته رفتی
تا به "آوازهای بند" سعید سلطانپور گوش کنی
که تازه از زندان درآمده بود
و چون پلنگی زخمی می غرید.

در آن ده شب درخشان
شصت گوینده و نویسنده ی "کانون"
از چهار سوی میهن گرد آمدند
تا از زیبایی و حقیقت
با چند آوایی سخن بگویند:
عمران صلاحی شعری به زبان ترکی خواند
و طاهره صفارزاده سلام نامه ای به اسلام.
نه اولی خشم فارسی زبانان را برانگیخت
و نه دومی قهر چپ گرایان را.
هزاران هزار خواهنده ی شعر
از سراسر کشور به آنجا آمدند
تا گواهی دهند که نیاز شعر
آزادی در سخن گفتن است.

آیا در آن شبهای روشن
اسلام کاظمیه می دانست که تا دو دهه ی دیگر
در پاریس، راه هوا را بر خود خواهد بست؟
آیا مصطفی رحیمی پیش بینی می کرد
که سالها پس از تحمل شکنجه و زندان
خود را از بام خانه پایین خواهد انداخت؟
آیا به آذین حدس می زد که پس از بازداشت
در "صدا و سیما" علیه خود شهادت خواهد داد؟
آیا سعید سلطانپور می دانست که در شب عروسی اش
دستگیر شده و سپس تیرباران خواهد شد؟
آیا سیاوش کسرائی خبر داشت که سرانجام
بی کمان در کابل ... نه ... در وین خواهد افسرد؟
در شب های شعر، صحبت از آزادی و برابری بود
و کسی از قانون الهی سنگسار سخن نمی گفت.
هیچکس نمی دانست که در ۱۷ دی
درفش حسینی در قم بالا می رود
و آرام آرام به جای "مسکن" و "آزادی"
"حکومت اسلامی" شعار روز می شود.

بیا به باغ شعر گوته برگرد
دوباره زیر درختان باران خورده بنشین
و بی اعتنا به گاردی ها
که از پشت دیوارهای باغ
با بی سیم هایشان حرف می زنند
به مریم، دختر محمد قاضی گوش کن
که پیام پدر را برای تو می خواند.
دریغ که تیغه ی جراح، تارهای صوتی پدر را گسسته
ولی خوشا که گوهر سخن را از او نگرفته است.

بیا به خانه ی دانش و هنر برگرد
و تنها قلب افراد را
بیتِ ایمان بدان
بیا از باغ دلگشای گوته
به بهترین روزهای دوران انقلاب بازگرد.
شاید در این سفر
پسرت همراه تو گردد. 


۱۷ نوامبر ۲۰۱۱
 

***

 

A Return to the Garden of Goethe

For the Anniversary of the February Revolution


        A Return to the Garden of Goethe

        By Majid Naficy


If your son asks you
When was the best day of the Revolution
What will you tell him?

Will you say instantly: February 11, 1979?
The day you opened the gate of Evin Prison alongside the people
And saw  huge colanders of steaming rice in the kitchen 
Which old jailors had rinsed for their lunch
And new jailors cooked for their dinner,
And you with your lover Ezzat Tabaian
Stepped into a labyrinth of solitary cells
And for a few endless minutes
Were trapped behind an electronic door
From where Ezzat three winters later
Was sent to the execution field.

Perhaps you will say: January 16, 1979
When the Shah fled Iran for the second time
And the statue-breaking rebels at a Tehran square
Dismounted his father from his horse
And in the dark, you picked up a piece of his hat
From the ground as a keepsake
And told Ezzat at your side
That you did not know if you were awake or asleep
Just as the night when you made love
For the first time
And you rubbed your eyes in disbelief.

No! No!
You miss neither of these two days
Because the new prison is more horrific than the old one
And the new tyrant more ruthless than the previous one.
You miss only one night
When in October 14, 1977
At the fifth night of Ten Nights of Poetry
With your novelist friend Hooshang Golshiri
You walked to the Garden of Goethe in the rain
To listen to “Songs of Prison” of Saeed Soltanpour
Who had just been released from prison
Roaring like a wounded panther.

In those bright ten nights
Sixty members of the Iranian Writers’ Association
Gathered from four corners of the country in Tehran
To speak of truth and beauty polyphonically. 
Omran Salahi read a poem in Turkish
And Tahereh Safarzadeh an ode to Islam.
Neither the first enraged the Persian speakers
Nor the second provoked the leftists.
Thousands and thousands of lovers of poetry
Had gathered there from across the country
To testify that poetry
Demands freedom of expression.

In those ten bright nights
Did the novelist Islam Kazemiyeh know that two decades later
He would suffocate himself in Paris?
Did the scholar Mostafa Rahimi foresee
That years after suffering torture and prison
He would jump off the roof of his house?
Did the novelist Behazin predict that after arrest
He would incriminate himself on state TV?
Did the poet Saeed Soltanpour know
That on the night of his wedding
He would be arrested and executed soon after?
Was the poet Siavash Kasrai aware that at his end
He would perish powerless in Kabul…no, in Vienna?
In the Nights of Poetry the discourse was freedom and equality
And nobody spoke of the “divine” law of stoning.
No one knew that on January 7, 1978
The clergy would raise their flag in Qom
And gradually the slogan of Islamic Rule
Would replace the slogan of Housing and Freedom.

Come, return to the Garden of Goethe’s Poetry
Sit again under rain-laden trees,
Oblivious to riot police
Talking to each other on their walkie-talkies
Behind the walls of the Garden,
And listen to Maryam, the daughter of the translator Mohammad Qazi
Who is reading her father’s speech for you.
Alas! A  surgeon’s knife had severed her father’s vocal cords 
But thankfully did not remove the essence of his speech.

Come, return to the house of science and art
And regard only the heart of the individual
As the House of Faith.
Come, and from the refreshing Garden of Goethe
Return to the best days of the Revolution.
Perhaps in this journey
Your son will accompany you.


        November 17, 2011 

***

لینک‌های اشعار و مقالات مجید نفیسی

 
 
1 Poem “A Return to the Garden of Goethe”
1 Poem “I Can’t Breathe”
انقلاب ژینا, شازده‌خور نخواهد شد
عمامه‌پرانی, آخوندزدایی و محسن کدیور
انتشار کتاب تازه‌ی مجید نفیسی
پیکار در پیکار: من و جنبش چپ 
Majid Naficy in Wikipedia 
Music: Dvorak: Symphony No. 2 in B♭ major, B. 12
President Joe Biden delivers 2023 State of the Union address to Congress — 2/7/23
Background Briefing with Ian Masters: Erdogan Delaying  Earthquake Rescue | Earthquakes and Seismic Similarities Between Turkey and California | Can Biden
Change Public Perception That Most Americans Are Not Satisfied With his Leadership?
The New Yorker: Why Some Florida Schools Are Removing Books
The New Yorker: The U.N. Secretary-General’s Searing Message for the Fossil-Fuel Industry
Vox Populi: Sonali Kolhatkar: Taking A Hard Look At Police Killings
Northwestern Magazine: The Rhythm of Sleep
من زئوس هستم - تار عنکبوت بر غار محمد
 
 
"And yet it does turn!" Galileo Galilei (1564-1642) 
  

https://iroon.com/irtn/blog/19057/a-return-to-the-garden-of-goethe/

۱۴۰۱ بهمن ۱۸, سه‌شنبه

در شبِ سردِ زمستانی: اشعار نیما با صدای احمدرضا احمد- خواننده محمد نوری

 

در شبِ سردِ زمستانی

[youtube https://www.youtube.com/watch?v=Sdyy785hu48?start=152&feature=oembed]

در شبِ سردِ زمستانی

در شبِ سردِ زمستانی

کورۀ خورشید هم، چون کورۀ گرمِ چراغِ من نمی‌سوزد.

و به مانندِ چراغِ من

نَه می‌افروزد چراغی هیچ،

نَه فروبسته به یخْ ماهی که از بالا می‌افروزد.

من چراغم را در آمدْ رفتنِ همسایه‌ام افروختم در یک شبِ تاریک

و شبِ سردِ زمستان بود،

باد می‌پیچید با کاج،

در میانِ کومه‌ها خاموش

گم شد او از منْ جدا زین جادّۀ باریک.

و هنوزم قِصِّه بَرْ یاد است

وین سخن آویزۀ لب:
که می‌افروزد؟ که می‌سوزد؟

چه کسی این قصه را در دل می‌اندوزد؟

در شبِ سردِ زمستانی

کورۀ خورشید هم، چون کورۀ گرمِ چراغِ من نمی‌سوزد.

پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/4h85bevc

۱۴۰۱ بهمن ۱۷, دوشنبه

آن یک‌شنبه‌های زمستانی: رابرت هایدن- بنیاد شعر

 

آن یک‌شنبه‌های زمستانی

تارنگاشت عدالت – دورۀ سوم

منبع: بنیاد شعر

سراینده: رابرت هایدن

 

آن یک‌شنبه‌های زمستانی

 

پدرم یک‌شنبه‌ها هم زود بیدار می‌شد

و در سرمای سیاه لباس‌هایش را می‌پوشید،

سپس با دست‌های ترک خوردۀ دردناکی که

از کار در هوای روزهای هفته ساخته شده بود

آتش را روشن می‌کرد. هیچ‌کس هرگز از او تشکر نکرد.

 

بیدار می‌شدم و می‌شنیدم که سرما می‌ریزد، می‌شکند.

وقتی اتاق‌ها گرم می‌شد، ندا می‌داد،

و آرام بلند می‌شدم و لباس می‌پوشیدم

از ترس خشم مزمن آن خانه،

 

سَرسَری با او حرف می‌زدم،

با کسی که سرما را رانده بود

و کفش‌های نو مرا برق انداخته بود.

من چه می‌دانستم، من چه می‌دانستم

از کمبود محبت و اتاق‌های تنهایی؟

https://www.poetryfoundation.org/poems/46461/those-winter-sundays

پیوند کوتاه: https://tinyurl.com/23b8dxnx

۱۴۰۱ بهمن ۱۵, شنبه

نمي‌توانم نفس بكشم - به یاد اريك گارنر(بفارسی و انگلیسی): مجید نفیسی


نمي‌توانم نفس بكشم

مجید نفیسی

به یاد اريك گارنر

 

"نمي‌توانم نفس بكشم!
نمي‌توانم نفس بكشم!"
چه كلام دردناكي!
نخستين بار آنرا
از زبان خود شنيدم
سراسيمه از خواب پريدم
و به سوي خوابگاه پدر دويدم.
او سرَم را
بر سينه‌اش گذاشت
گونه‌ام را نوازش كرد
و گفت: "مجيد!
آرام باش
آرام باش."

امروز آن كلام را
از زبان مرد سياهپوستي
در يوتوب مي‌شنوم
كه در بندِ افسري سفيدپوست
دارد خفه مي‌شود.
هيچ كس سر او را
بر سينه‌ي خود نمي‌گذارد
گونه‌اش را نوازش نمي‌كند
و نمي‌گويد: "اريك!
آرام باش
آرام باش."

صدها سال بردگي
صدها سال قساوت
بر گلوي مرد سياهپوست فشار مي‌آورد
و نمي‌گذارد كه آمريكاي سفيد
صداي او را بشنود:
"نمي‌توانم نفس بكشم!
نمي‌توانم نفس بكشم!"

        چهارم دسامبر دوهزار‌و‌چهارده

I Can’t Breathe

 

I Can’t Breathe

By Majid Naficy

In Memory of Eric Garner

“I can’t breathe!
I can’t breathe!”
What a painful statement!
For the first time
I heard it from my own tongue.
I jumped from my sleep in panic
And ran toward my dad’s bedroom
He put my head
On his chest,
Caressed my face
And said: “Majid!
Be calm
Be calm.”

Today I hear that statement
From the tongue of a black man on YouTube
Who is being choked
Held by a white policeman.
No one puts the black man’s head
On his chest,
Caresses his face
And says: “Eric!
Be calm
Be calm.”

Hundred years of slavery,
Hundred years of brutality
Press on the black man’s throat
And do not let White America
Hear his voice:
“I can’t breathe!
I can’t breathe!”

        December 4, 2014

 
 
 
 
1 Poem “I Can’t Breathe”
انقلاب ژینا, شازده‌خور نخواهد شد
عمامه‌پرانی, آخوندزدایی و محسن کدیور
انتشار کتاب تازه‌ی مجید نفیسی
پیکار در پیکار: من و جنبش چپ 
Majid Naficy in Wikipedia 
Dvorak: Festival March in C major, B. 88
Democracy Now! Top U.S. & World Headlines — February 3, 2023
The New Yorker: The Meaning of African American Studies
The New Yorker: The Eroticism of an IKEA Bed
Scientific American: A ‘De-extinction’ Company Wants to Bring Back the Dodo
Scientific American: ‘Unbelievable’ Spinning Particles Probe Nature’s Most Mysterious Force
Scientific American: China Invests $546 Billion in Clean Energy, Far Surpassing the U.S.
 
"And yet it does turn!" G
https://iroon.com/irtn/blog/19047/i-can-t-breathe/

۱۴۰۱ بهمن ۷, جمعه

هلن -برای روز بین‌المللی یادبود قتل عام یهودیان(بفارسی و انگلیسی): مجید نفیسی

 

برای روز بین‌المللی یادبود قتل عام یهودیان

هلن

مجید نفیسی

گاهی هلن را می‌بینم
که با دامنِ بلندش
از راه می‌رسد.
راهبَری آهنین را هُل می‌دهد*
که بر زمین شیار می‌کِشد.

همیشه می‌پرسد:
"آقا!
امروز چند شنبه است؟
امروز چند شنبه است؟"
می‌گویم: "ژودی"
و گاهی "دانر اِشتاگ"*
زیرا می‌دانم هلن
از آلمان گریخته
و در پاریس شوهر کرده.

او چون قطارِ سنگینِ قربانیان
از کنارم می‌گذرد
و من در فراسوی زمان
صدایشان را می‌شنوم.

        شانزدهم فوریه هزار‌و‌نهصد‌و‌نود‌و‌هفت

*- "راهبر" به‌جای "واکِر".
*- "پنجشنبه" به فرانسوی و آلمانی.  

***

Helen

 

 

For the International Holocaust Remembrance Day

 

Helen

        By Majid Naficy


Some times I see Helen
Passing by
Wearing a long skirt.
She pushes a metal walker
Scraping against the ground.

She always asks:
"Sir!
What day is today?
What day is today?"
I say: "Jeudi"
And sometimes: "Donnerstag"
Because I know
Helen had fled Germany
And married in Paris.

She passes by me
Like a heavy train of victims
And I hear their voices
Out of the reach of time.

        February 16, 1997

https://iroon.com/irtn/blog/19023/helen/


"And yet it does turn!" Galileo Galilei (1564-1642)
 
1 poem “Helen” for International Holocaust Remembrance Day
انقلاب ژینا, شازده‌خور نخواهد شد
هالو: جدی بگیریم، جناب پهلوی
1 Poem “A Witness for Ezzat
عمامه‌پرانی, آخوندزدایی و محسن کدیور
انتشار کتاب تازه‌ی مجید نفیسی
پیکار در پیکار: من و جنبش چپ 
Majid Naficy in Wikipedia 
Music: Dvorak:  7 Interludes, B. 15
NPR Fresh Air: Social media's role in Jan. 6 was left out of the final report
The New Yorker: The Trump Enablers Dance On
The New Yorker: What Happened to the Washington Post?
The New Yorker: “Represent,” Reviewed: A Witty Attempt to Redefine the French Left
The New Yorker Documentary: “Represent,” Reviewed: A Witty Attempt to Redefine the French Left
Background Briefing with Ian Masters: Could the Arrest of a Top FBI Counterintelligence Agent in New York on a Russian Oligarch's Payroll be Connected
to HRC's Claim that Comey Cost Her the Election? | The Understaffed National Archives Tries to Preserve the Historical Record While the $18 Billion Classification
Machine Keeps Too Many Secrets and Is Slow to Declassify Them | The Doomsday Clock is Now the Closest Ever at 90 Seconds to Midnight
مهرداد درویش‌پور: کمپین "خود صغیرپنداری" و صنعت "بیعت‌گیری": گامی در تحکیم اقتدار فردی
ایرج مصداقی: دادگاه نوری،کمپین وکالت آری یا نه،مخالفان رضا پهلوی،سپاه و اروپا، تمامیت ارضی و تجزیه
Vox Populi: Sabine Oishi: When the US bombed Switzerland
 
 
"And yet it does turn!" Galileo Galilei (1564-1642)
 
 

۱۴۰۱ دی ۲۱, چهارشنبه

شاهدی برای عزت- برای چهل‌و‌یکمین سالگرد تیرباران عزت(بفارسی و انگلیسی): مجید نفیسی

  

برای چهل‌و‌یکمین سالگرد تیرباران عزت


شاهدی برای عزت

مجید نفیسی


فاتحان تاریخ را می‌نویسند
اما شاهدان از راه می‌رسند
با چشمهای نافذشان
که همه چیز را دیده‌اند.

می‌خواهم بدانم چه گذشت
در هفده دیماه شصت
ساعت یک‌و‌نیم بعد‌از‌ظهر
در زندان اوین
بند دویست‌و‌چهل‌و‌شش
اتاق شماره‌ی شش
وقتی راحله‌ی پاسدار
از بلندگو گفت:
"عزت طبائیان با کلیه‌ی وسائل!
عزت طبائیان با کلیه‌ی وسائل!"

کیسه‌ی تهی‌اش را برداشت
و کنار در اتاق ایستاد.
همان پیراهن چارخانه را به تن داشت
که در سحرگاه بیست‌و‌نه شهریور,
وقتی مرا در بستر تنها گذاشت
تا سر قراری رود
و دیگر باز‌نگشت.

سی زن گریان
گردش حلقه زدند
و همراه با پروین خواندند:
"امشب شوری در سر دارم..."
آنگاه او گفت:
"آوازتان را خواندید
و اشکتان را ریختید
میشود حالا بخاطر من
شعر"شرشر" رابخوانید؟"

اشکها با لبخندها درآمیخت
و همه با هم دست‌زنان
ترانه‌ی "بچه‌ی بد" را دم گرفتند
که با این بند آغاز میشد:
"یک روز بچه‌ای دیدم
سر دو پایم خشکیدم
کاسه‌ی سوپ را سر میکشید:
فرت, فرت"
و با این بند پایان می‌یافت:
"یک شب از خواب پریدم
شتر دیدم, نترسیدم
ولی تو جام باران آمد:
شر, شر."

پس همبندان تا در بند
"بچه‌ی بد" را بدرقه کردند
و او به سوی قتلگاهش رفت.

در ساعت هفت شب
صدای رگبار گلوله
از سوی تپه‌ها برخاست
چونان فروریختن بار آهنی.
آنگاه همبندان در خالی اتاق
صدای تک‌تیرها را شمردند
که از پنجاه درگذشت
و های‌های گریستند.

عزت خوب من!
برخیز! برخیز!
از گورستان کافران برخیز!
شاهدی از راه رسیده
میترای چشم‌آبی
که آخرین نگاهها و واژه‌ها
بوسه‌ها و قدمهایت را
چونان کوزه‌ی شهدی
بر دوش دارد.
برخیز! برخیز!
شاهدان تاریخ را می‌نویسند.
فاتحان, نه!
شاهدان تاریخ را می‌نویسند.

یازدهم ژوئن دوهزار‌و‌بیست  

 

A Witness for Ezzat

For the Forty-First  Anniversary of Ezzat’s Execution

 

A Witness for Ezzat

By Majid Naficy


The victors write history
But the witnesses arrive
With their piercing eyes
Which have seen everything.

I want to know what happened
On January 7, 1982
Half past one in the afternoon
In Evin Prison
Ward 246
Room #6
When Raheleh, the Islamic guard
Paged:
“Ezzat Tabaian with all of her belongings!
Ezzat Tabaian with all of her belongings!”

Ezzat took her empty bag
And stood at the door of the room.
She wore the same checkered shirt
Which she had at the dawn of September 19, 1981
When she left me alone in bed
To go for a meeting
And then never returned.

Thirty weeping women circled around her
And sang with Parvin:
“Tonight I have a passion...”
Then Ezzat said:
“You sang your song
And shed your tears.
Could you now for my sake
Sing the “Whiz Whiz” Rhyme?”

Tears mingled with smiles.
They all clapped
And sang the “Bad Kid” Rhyme
Which starts with this stanza:
“One day I saw a kid
And was stunned on the spot.
She gulped down a bowl of soup:
Gulp, gulp”
And ended with this stanza:
“One night I woke suddenly
I saw a camel but was not scared
Yet it rained in my bed:
Whiz, whiz.”
Then the cellmates walked with the “bad kid”
To the door of the ward
And she went toward the field of her execution.

At seven o’clock in the evening
A barrage of bullets was heard
From the hills behind the Prison
Like the dropping of a load of iron.
Then the cellmates in the emptyness of their room
Counted the number of single shots
Which exceeded fifty.
They sobbed loudly.

My good Ezzat!
Get up! Get up!
Get up from the Cemetery of the Infidels!
A witness has arrived
Mitra, the Blue-Eyed,
Who carries your last gazes and words,
Kisses and steps
Like a jug of honey
On her shoulder.
Get up! Get up!
The witnesses write history.
The victors, no!
The witnesses write history.

        June 11, 2020  


https://iroon.com/irtn/blog/18978/a-witness-for-ezzat/



please share

"And yet it does turn!" Galileo Galilei (1564-1642)

1 Poem “A Witness for Ezzat
عمامه‌پرانی, آخوندزدایی و محسن کدیور
Majid Naficy in Wikipedia 
Music: Franz Liszt: Hungarian Rhapsodies Nos 1-6
Music: جمشید شیبانی:  سیمین بری
آوای تبعید شماره ۳۱ : ویژه‌نامه رنان با مسؤلیت منیره برادران
من زئوس هستم - شیخ ریا - شعری از سعیدی سیرجانی
Background Briefing with Ian Masters: House Republicans Cut Funds For IRS to Help Tax Cheats | Former Head of Human Rights Watch Denied Fellowship at Harvard
by the Pro-Israel Thought Police | 11 of 17 New Chairs of House Committees are Election Deniers
How female Iranian activists use powerful images to protest oppressive policies
By Parichehr Kazemi, The Conversation
The New Yorker: How Should We Think About Our Different Styles of Thinking?
The New Yorker: UPS and the Package Wars
The New Yorker: The Unlikely Alliance That Updated the Oscars
The New Yorker: Franz Kafka, Party Animal
The New Yorker: The Crisis of Missing Migrants
The New Yorker: The Dire Aftermath of China’s Untenable “Zero COVID” Policy
The New Yorker: What the January 6th Report Is Missing
The New Yorker: Kevin McCarthy’s Hollow Victory Will Have Economic and Political Consequences





"And yet it does turn!" Galileo Galilei (1564-1642)