سکتهی سوم
مجید نفیسی
باد ما را با خود برد
به رستورانی ناآشنا.
روز عشق بود
جامها را بهمزدیم
و در هیاهوی عاشقان, گم شدیم.
غذا خوب نبود.
حساب را پرداختیم
و برخاستیم تا برویم.
تو دست مرا بدست گرفتی.
ناگهان شنیدم:
"بگیرم! بگیرم!"
و در آغوش من افتادی.
اینک که پس از نیمهشب
تنها از بیمارستان
به خانه بازمیگردم
ترا میبینم که مبهوت
به من لبخند میزنی.
میگویم: "تا سه نشه, بازی نشه"
و در باد میگریم.
پانزدهم فوریه دوهزاروبیستوسه
***
Third Stroke
Third Stroke
By Majid Naficy
The wind carried us
To an unfamiliar restaurant.
It was Valentine’s Day.
We clinked our glasses together
And got lost in the hubbub of lovers.
The food was not good.
We paid the check
And got up to leave.
You grasped my hand.
Suddenly I heard:
“Hold me! Hold me!”
And you fell into my arms.
Now, after midnight
While I am returning home
From the hospital alone
I see you smiling at me
In all your confusion.
I say: “Third time lucky”
And cry in the wind.
February 15, 2023
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر