برای روز عشق
گل نرگس
مجید نفیسی
دلدار من گل نرگسی به دهان دارد
که با خود
از زندان های ایران آورده است.
میدانم که از پس میلهها
شبها میتوان در چهرهی ماه
نقش گلی را دید
و صبحها در آبی آسمان
صدای بال دُرنای مهاجر را شنید.
میدانم که در پسِ پلکها
و قاب مشتها
و فاصلهی میان دو تیربار
و سپیدی نامههای آخرین
و پیام تکضربهها بر دیوار
و گوشههای تر غم
و درزهای برهنهی شادی
و حفرههای خالی درد
و تاریکروشنای امید
و قلههای پنهان غرور
میتوان، آری میتوان
بهار را پنهان کرد.
با این همه درشگفتم
که در آن بند تاریک
چگونه میتوان گل نرگسی پرورد
که لکههای خون
سپیدی آن را نپوشانده باشد.*
پانزده ژوئیه هزارونهصدونودوپنج
*- شعر يكم از مجموعهي "سرگذشت يك عشق: دوازده شعر پيوسته"
***
Narcissus
For Valentine’s Day
Narcissus
by: Majid Naficy
My love has a narcissus
In her mouth
Carried with her
From a prison in Iran.
I know that from behind bars
One can see a flower
In the face of the moon,
And hear the migrating cranes
In the blue sky.
I know that behind eyelids
And inside clenched hands
And between each execution
And the lines of the last letters
And the whispering knocks on the wall
And the wet hems of sorrow
And the torn seams of joy
And the empty holes of pain
And the twilight of hope
And the hidden summit of pride
One can
Yes, one can hide Spring.
And yet, I wonder in those dark cells
How one can grow a narcissus
So white,
Without any stain of blood.
July 15, 1995
https://iroon.com/irtn/blog/19070/narcissus/
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر