از «انوشه» تا «افضلی»
بايگانی تارنگاشت عدالت
از «انوشه» تا «افضلی»
نه بدين «دم» و آن، «آن»
به ساليان،
نا رام،
پشت چهرۀ آرام،
بحر و بر، بريدی
طومار علم و آزمون
درنورديدی
و
توفنده دل
چونان موج
خروشان،
ماندی.
***
از سپيده تا شامگاه،
از غروب تا پگاه،
مرغان دريايی، مژده میدادند،
چرا که ابر سترون باريد
رود خشک، جوشيد
و دريای ساکن
غريد.
***
درياييان را
شبچراغ دل تو، رهمنا
و ساحلنشينان را
زورق سپيد تو، اميد!
***
ناخدا! ناخدا! شب است
شبچراغ تو کو؟!
جدايی، دريا درياست
زورق تو کجاست؟!
***
مرغ دريا آشيان!
به کدام افق پريدی
«مرواريد» يگانه!
در کدام صدف غنودی؟!
***
آه ای کبوتر طوقدار!
به کدام توده مِه فرو شدی
که سفيدپوشان
هر چه پارو میکشند
جز باد به دست ندارند؟!
***
من میگريم، اما
در غريو مرغک دريا، باز پيامی است
گلخند «ناوی انوشه»
در دهان تو شکفت ناخدا
بمان بمان
که فردا
ما بهار را در آغوش میکشيم
***
من میگريم و دريا
همچنان
موج بر موج میکوبد...
سياوش کسرايی
۱۰ اسفند ١۳۶۲
https://www.edalat.org/node/1331
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر