یابویی در شهر شاندیز
گلچین
شنیدم یابویی در شهر شاندیز
که از خشم و تنفر بود لبریز
همی جفتک زنان بُگسسته افسار
شده ول در میان شهر و بازار
چو اورا حکم آتش اختیار است
دخالت در امورش کار و بار است
زبس در بند خشم و شهوت است او
شده وحشی و رَم کرده است یابو
بدید او ناگهان زیبا زنانی
نجیب و پاک دامن در دُکانی
سر زلفان بدست باد داده
به ما آزادگی را یاد داده
زنانی که نجیب اند و عفیف اند
مُخِل راحت ذهن کثیف اند
در آن لحظه به فتوایی که او راست
بِزد بر سر زنان را کاسه ی ماست
پس از آن حبس گشتند آن دو خاتون
به حکم قاضی و دستور قانون
ولی یابوی ما را کَس نَه کار است
از این یابو در این دوران هزار است
گلچین
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر