ای پاسدارِ خواری و ظلمت بدان
شب بستر زایش روز است
و روز منبر آفتاب و شادی و پایکوبی ست
دیگر گریه و زاری و دعا هم از تو خسته اند
ای پشتوانه ی ریا و دغل و دروغ، ای ملا
شب ات شکسته است
مژده رهائی روز در کرانه هستی، به پرواز نرم و بلند بال برکشیده است.
یلدا و شب آقا
بهنام چنگائی
حضرت آقا! مالک و عاشقِ بلندترینِ شب یلدا
هرگز نخواستی و ندانستی که در ولایت ات
آفتابِ نان و آب بر روزی رسانان و مومنان و فقیران و دیگران ات نمی تابد
بر تارک جهل و سیادت تاریک ات، دیگر امید و شوق و رهائی نمی روید
ای امام چپاول نای و نور و نوا
ای نامهربان کینه ذات و زا
نگهبان پلیددترین شب رسوا
از خدا و خرمی، بیش از این خزعبل مباف
که در بارگاه فسادات روشنائی نمی چرخد تا ببینی
که در ولایت بی آبرویت تابش عقل نمی لولد تا بشنوی
مردم مسلمان هم اینک می دانند
تو ولی خدا نبودی، بل نوکرِ ثروت و نام
کجا، روزی آوران ات را، روزی گردان شدی؟
کجا جز دشمنی، روزیانه ی انسان نربودی؟
ای ولی والا، ای فقیه، تو از خدا هم بیم نبردی!
از حرمت آسمانیان دیگر مگو که سربازان غیبی ات شرف شریعت را ربودند و خوردند.
درین چله شب دراز خیانت
دیگر در کوی و میدان و برزن اعدام ها، خیر و برکت و رحمت نمی روید
ای پاسدارِ خواری و ظلمت بدان
شب بستر زایش روز است
و روز منبر آفتاب و شادی و پایکوبی ست
دیگر گریه و زاری و دعا هم از تو خسته اند
تیر فروغ ِ آرزو، بر کمان بهار خرم نشسته است
قلب تیره رذالت نشانه ی فرداست،
شب شکسته است در سرود پیروزی ما و پگاه
خون و جان گرم بر هوای زمستان دمیده است
ای پشتوانه ی ریا و دغل و دروغ، ای ملا
شب ات شکسته است
مژده رهائی روز در کرانه هستی، به پرواز نرم و بلند بال برکشیده است.
بهنام چنگائی 30 آذر 1396
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر