چند شعر از فلزبان
دارد ،
می –
رقصد ،
هنوز !
پیشِ چشمانِ مان
با سرِ بریده اش –
خون چکان ؛
این –
دستمزدِ مان .
فلزبان
۹۵/۱/۱۰
تو
از فقر –
قافیه می سازی .
من
بی بدیع ،
تنها نشانت می دهم :
سازنده اش –
سرمایه را.
فلزبان
۹۵/۱/۱۷
بو می آید !
بوی کود ،
بوی نا ،
بوی بد ،
بوی تا ،
بوی پر پر شدنِ گلبرگ ها
بوی تشدید شدنِ استثمار
بوی جنگ ،
بوی فرش ،
بوی قرمز ،
بوی رنج ،
مگر آن عطرِ حضور
همه !
افشانه کنیم .
فلزبان
۹۵/۱/۱۸
مه ی ۹۵
باید تصاحب کنیم !
میکروفن هارا ؛
نقب بزنیم
از درونِ سیم –
به بلندگوهای اعدامیِ آویخته ؛
باید زنده کنیم به صدا
پاره کنیم
پاره –
پرده های عصمت آمپلی فایر ها را ؛
تا بلند گو ها
بالا بیاورند –
فقر را ؛
قی کنند –
دستمزد۹۵را ؛
به صورتِ صورتک های پنهان میانِ میزهای انتخاب
تا شرم کنند شیشه های طبقه ی دهم
فرو ریزند ازخجالت
و صدا –
لختِ مادر زاد
فقر را برقصاند
روی میزهای بزرگ ؛
از سوراخ های موش
صندلی بگریزد –
از رئیس ،
خارج شود از سکوت
دروغ دُمش را روی کولش بیاندازد
فریاد جولان دهد
قُرُق کند –
هر خیابانی ، که خواست ؛
باید تریت کنیم ، نان
برای پرنده های مهاجر
سیم های خاردار را جمع کنیم
از خار
تا –
نفس بکشد کار
نفس تازه کنیم
با کار ؛
محتاجِ نفس های تازه ایم
نفس تازه کنیم
باکار ؛
نفس تازه کنیم
باکار ؛
نفس تازه کنیم .
فلزبان
۹۵/۱/۲۲
اولِ مه
» همه ی لرزشِ دست وُ دلِ» ش
از آن است ؛
که کــار !
پُر ابــُهت ،
اســـتــوار ،
اولِ مـــه !
در خیابان ،
لرزه ها –
آرد به بار .
فلزبان
۹۵/۱/۲۲
دستمزد ۹۵
بی ســـــــــــــــــــــازمـــــــــــــا نـــــــی –
سَـــــــــــــــــنــــــدا نــــی ست ؛
که دراز به دراز خوابانده
شَـــــــــــــــــلا ق می زنند !
به کار .
فلزبان
۹۵/۱/۲۳
اردیبهشتِ بی بهشت
تفرقه ی ما !
رختِ خوابی ست ،
که آسوده در آن –
غنوده است
سرمایه ؛
خواب های خوشی –
برایمان می بینند .
آشُفتنِ این خواااااااااااااااااااب
بیائید !
بیائید .
فلزبان
۹۵/۱/۲۴
٪۱۴
دستمزد
به سیخ کشیده ؛
نمک ، می زنید :
به زخمم !
به کار !
مانده پاسی هنوز –
زین !
پیکار .
فلزبان
۹۵/۱/۲۴
سُرخ مه
اگر شاعر بودم
شعری –
می سرودم
سُرخ وداغ ؛
مثلِ خونِ دل
نه !
خونِ دل ، خشک میشود با باد
مثلِ شراب ؛
نه !
مثلِ پرچمِ اولِ مه
که برقصد !
با باد ؛
موج بردارد وُ ، تاب
خوش طعم –
مثلِ شراب
تا به جامش بریزم مدام
همه ابزار به دستان
زن ومرد –
همه مستان
گرم وُ رقصان
بوسه –
از جام بگیرند
و بخوانند بلند :
«چاره ی رنجبران –
وحدت وتشکیلات است».
فلزبان
۹۵/۱/۲۹
می –
رقصد ،
هنوز !
پیشِ چشمانِ مان
با سرِ بریده اش –
خون چکان ؛
این –
دستمزدِ مان .
فلزبان
۹۵/۱/۱۰
تو
از فقر –
قافیه می سازی .
من
بی بدیع ،
تنها نشانت می دهم :
سازنده اش –
سرمایه را.
فلزبان
۹۵/۱/۱۷
بو می آید !
بوی کود ،
بوی نا ،
بوی بد ،
بوی تا ،
بوی پر پر شدنِ گلبرگ ها
بوی تشدید شدنِ استثمار
بوی جنگ ،
بوی فرش ،
بوی قرمز ،
بوی رنج ،
مگر آن عطرِ حضور
همه !
افشانه کنیم .
فلزبان
۹۵/۱/۱۸
مه ی ۹۵
باید تصاحب کنیم !
میکروفن هارا ؛
نقب بزنیم
از درونِ سیم –
به بلندگوهای اعدامیِ آویخته ؛
باید زنده کنیم به صدا
پاره کنیم
پاره –
پرده های عصمت آمپلی فایر ها را ؛
تا بلند گو ها
بالا بیاورند –
فقر را ؛
قی کنند –
دستمزد۹۵را ؛
به صورتِ صورتک های پنهان میانِ میزهای انتخاب
تا شرم کنند شیشه های طبقه ی دهم
فرو ریزند ازخجالت
و صدا –
لختِ مادر زاد
فقر را برقصاند
روی میزهای بزرگ ؛
از سوراخ های موش
صندلی بگریزد –
از رئیس ،
خارج شود از سکوت
دروغ دُمش را روی کولش بیاندازد
فریاد جولان دهد
قُرُق کند –
هر خیابانی ، که خواست ؛
باید تریت کنیم ، نان
برای پرنده های مهاجر
سیم های خاردار را جمع کنیم
از خار
تا –
نفس بکشد کار
نفس تازه کنیم
با کار ؛
محتاجِ نفس های تازه ایم
نفس تازه کنیم
باکار ؛
نفس تازه کنیم
باکار ؛
نفس تازه کنیم .
فلزبان
۹۵/۱/۲۲
اولِ مه
» همه ی لرزشِ دست وُ دلِ» ش
از آن است ؛
که کــار !
پُر ابــُهت ،
اســـتــوار ،
اولِ مـــه !
در خیابان ،
لرزه ها –
آرد به بار .
فلزبان
۹۵/۱/۲۲
دستمزد ۹۵
بی ســـــــــــــــــــــازمـــــــــــــا نـــــــی –
سَـــــــــــــــــنــــــدا نــــی ست ؛
که دراز به دراز خوابانده
شَـــــــــــــــــلا ق می زنند !
به کار .
فلزبان
۹۵/۱/۲۳
اردیبهشتِ بی بهشت
تفرقه ی ما !
رختِ خوابی ست ،
که آسوده در آن –
غنوده است
سرمایه ؛
خواب های خوشی –
برایمان می بینند .
آشُفتنِ این خواااااااااااااااااااب
بیائید !
بیائید .
فلزبان
۹۵/۱/۲۴
٪۱۴
دستمزد
به سیخ کشیده ؛
نمک ، می زنید :
به زخمم !
به کار !
مانده پاسی هنوز –
زین !
پیکار .
فلزبان
۹۵/۱/۲۴
سُرخ مه
اگر شاعر بودم
شعری –
می سرودم
سُرخ وداغ ؛
مثلِ خونِ دل
نه !
خونِ دل ، خشک میشود با باد
مثلِ شراب ؛
نه !
مثلِ پرچمِ اولِ مه
که برقصد !
با باد ؛
موج بردارد وُ ، تاب
خوش طعم –
مثلِ شراب
تا به جامش بریزم مدام
همه ابزار به دستان
زن ومرد –
همه مستان
گرم وُ رقصان
بوسه –
از جام بگیرند
و بخوانند بلند :
«چاره ی رنجبران –
وحدت وتشکیلات است».
فلزبان
۹۵/۱/۲۹
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر