کارگر، ای سزاوارِ ارزشِ انسان
بهنام چنگائی
خیال نیست، این که بر سرمان می بارد
بل، از آسمان زور و ملکوتِ ریا
بر جان و مال سازندگان دنیا
یکسر تاریکی و جبر می بارد.
و دیریست ـ
در سرزمین بی دادرسی ما
با نام خدا، و نیزه ی اسلام
بر هستی هزاردستانِ نان
جهل و ترس و سکوت و گرسنگی و مرگ می بارد.
آری و هزارها فریاد!
که در این کربلای خونین گرسنگان
از خدا تا معمم و مُکلا
همه عقل و دل و دخل بینوایان کار را می دزدند.
در اینجا، نه حکایت و حرمت از راز افرینشی ست
و، نه دادن حق و محصول کارِ کارگری درکار
زیرا در اینجا،
خالق نان، خود گرسنه است
و بر چنگ لاشخوران شیعی
تن تنگدستی کارگران آویزان
و هرتکه از جانش بر منقارهاست.
==
در این شبِ شلتاخ ِگزمگان و راهزنانِ کار و نان
ای سزاوارِ ارزشِ انسان
ای مادر و خالق ِ بود و زیبائی جهان
"کارگر غارتشده برخیز" و
از آموخته های ِتیغ ِتیزِ دزدان آسمانی برتن
پرچمی سرخ و سربلند برافراز
نان و آزادیِ نوع ِانسان را بسُرا
و بر شب ِهول و هراس ما
باروشنای دل و چشم و دستانت
شعله ی امید برافروز.
بهنام چنگائی 7 اردیبهشت 1395
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر