۱۳۹۳ اسفند ۱۴, پنجشنبه

دریاچه ی قو٬ به فارسی و انگلیسی: مجید نفیسی

دریاچه ی قو

majid-nafisi-c[1]





مجید نفیسی

آيا آن كس كه آن سوي ديوار
ويُلُن مي زند
هق هقِ گريه ي مرا مي شنود؟

روي مُبل كِز كرده ام و زار ميزنم.
جهان من در گودنايِ اين گور بپايان رسيده
و ديوارهاي اين اتاق
انتهاي آرزوي مرا نشان ميدهند.

اما موجي كه از آن سو برخاسته
آرام آرام مُبل مرا به جنبش در مي آورد.
من از خود وا مي شوم،
دستان خود را از دو سوي زورق مي آويزم
و پاروكشان از جامِ پنجره
به بيرون مي لغزم.

جهان چون درياچه اي بروي من در ميگشايد،
موجهاي بازيگوش با من سخن مي گويند
و قوهاي گردنفراز
به گرد من چرخ مي زنند.

"برخيز! برخيز!
دستان خود را از دو سو بگشا
از جسمِ بيجان خود بيرون آي
و بگذار زيبايي بار ديگر با تو سخن بگويد."

آرام آرام از ذرات هوا پُر ميشوم
و سبكبارانه در كنار همپايانِ سفيدپوش
به رقص در مي آيم.
سراسر شب را بر روي درياچه خواهم رقصيد،
مي گذارم چشمانم از ستاره پُر شوند
و ديگر هرگز به كُنج آن تابوت باز نخواهم گشت.

همسايه ي من ناگهان از نواختن مي ايستد.
آه! اگر تنها ميتوانستم فرياد كشم:
"درنگ مكن! بزن!
مگذار درياچه ي من از آب تهي شود
و همپايانِ رقص من
به جزيره هاي دور افتاده ي خود بزگردند."

آن كس كه آن سوي ديوار ويُلُن ميزند
فريادِ درون مرا شنيده است.
آرشه ي سبكبارش بار ديگر
بر سيمهاي ويُلُن مي لغزد
و مرا روي "درياچه ي قو*"
به رقص مي كشاند.

11 ژانويه 2004

*- باله اي از چايكوسكي، 1876.
To see the picture please click at:
http://www.iroon.com/irtn/blog/5977/

Swan Lake

        By Majid Naficy

Does the person playing  the violin
On the other side of the wall
Hear the sound of my sobbing?

I am coiled up on the couch and wailing.
My world has ended in the pit of this grave
And the walls of this room
Show the end of my wishes.

But the wave rising from the other side
Slowly brings my couch into movement.
I disentangle from myself
Hang my arms from two sides of a boat
And rowing slip out of the window.

The world welcomes me like a lake,
The playful waves talk to me
And  I am encircled by high-necked swans.

“Get up! Get up!
Open your hands from two sides,
Walk out of your lifeless body
And let beauty talk to you again.”

I slowly fill with particles of air
And come to dance, lightly
With my partners dressed in white.
I will dance on the lake
Throughout the night
Letting my eyes fill with stars
And I will never return
To the corner of that coffin.

Suddenly my neighbor stops playing.
Ah! If I could only shout:
Don’t stop! Play!
Don’t let my lake
Depletes its water
And return my dance partners
To their remote islands.

The one who is playing violin
On the other side of the wall
Has heard my inside cry.
Her light bow once again
Slips on the strings of the violin
And brings me to dance
Over the  “Swan Lake”*.

        January 11, 2004

*- Tchaikovsky’s ballet, 1876.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر