بی رنج اين سفر...: جعفر مرزوقی( برزين آذرمهر)
بی رنج اين سفر...
در جامه ی جوانی خود ايستاده ام
آماده ی سفر!
در کام اين خطر
من شير می شوم!
آماده و
پذیره ی شمشير می شوم!
بی رنج این سفر،
تشویش ،
نیش می زند
هر لحظه ام
که ام؟
در دهر از چه ام؟
در من عقابِ سرکش در اوج ،
رو به پیش
رو می کند به خویش:
« بی رنج این سفر
یک موش ترس خورده ی در کنج حفرهام!»
جعفر مرزوقی( برزين آذرمهر)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر