۱۳۹۲ آبان ۴, شنبه

چوبدستی٬ به فارسی و انگلیسی: مجید نفیسی

چوبدستی

nafisi,majid
اي چوبدستي!
تو يگانه دوست من هستي.
ديگران همه رفته اند
و تنها تو مانده اي.

امروز در پاي ي اين كوه
از شاخه ي خشكي مي سازمت
تا خش خش ماري در سايه زار
پايم را سست نكند.
از سنگلاخها با دست تو ميگذرم
و از فراز جويباري
با پاي تو مي جهم.
كوهنوردان دو به دو مي آيند
و گفتگوكنان مي گذرند.
من بر فراز قله مي ايستم
و به راه ِ رفته خيره مي شوم.
چه نامها كه نگرفته اي
و چه يارها كه نشده اي:
پدر شدي كه صبح هاي جمعه
مرا به كوه "صُفه" مي برد؛
پسر شدي كه روزهاي يكشنبه
همراه من ازين راه مي آمد؛
برادر شدي كه اول مهرماه
مادر به او رخت دبستان پوشاند
و من تنها به كودكستان رفتم؛
و همسر شدي كه يك روز برنگشت
و در ميدان تير به خاك افتاد.
با اين همه، هميشه هماني كه بوده اي:
همزادي كه از آغاز در من خانه كرده است
و تا لب گور با من خواهد ماند.

در بازگشت
كنار درختي رهايت مي كنم.
هستند كوهنورداني كه چون من
به دنبال جفت گمشده اي مي گردند.
 مجید نفیسی
۲۸ فوريه ۱۹۹۹    

Walking Stick

Oh walking stick
You are my one and only friend!
The others are all gone
And you alone have remained.

Today, at this foothill,
I make you out of a dry branch
So that a rustling snake in the shade
Will not slow my pace.
I pass a rocky trail with your hand
And jump over a creek
With your sturdy leg.
Hikers walk two by two
And pass me as they talk.
I stand on the hilltop
And stare at the path behind.

What names have you not taken
What friends have you not become:
You became Father who on Friday mornings
Took me with him to Mount Sofa;
You became Son who on Sundays
Followed me on this trail;
You became Brother who once in autumn
Was dressed by Mother in a school uniform
While I was sent to kindergarten alone;
And you became Mate who one day didn’t return
But fell in the execution field.
Yet, you have always been the same:
A twin who is housed in me from the start
And will stay with me to the grave.

On return
I leave you against a tree.
There are hikers who like me
Look for a lost mate.

Majid Naficy
February 28, 1999
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر