۱۴۰۲ اردیبهشت ۹, شنبه

سروده آغاز ماه مه (بفارسی و انگلیسی): فرح نوتاش

 

سروده ماه مه

http://www.farah-notash.com/music-%D9%85%D9%88%D8%B3%DB%8C%D9%82%DB%8C/1st-of-may.html

***

آغاز ماه مه

 

راه تو همیشه درخشان باد ای کارگر

در نشیب و چرخش و فراز این زندگی

جوهر کاریت خروشان باد ای کارگر

 

جان تو منور به سرخی شعله های بیداری

در معبر تاریک رنج ها و طوفان های زندگی

پیکرت بری از آفت هر اعتیاد و بیماری

 

در نسیم عطر آور این بهار

چون شکوه سکرآور زندگی

روز تو مبارک باد در این بهار

 

ای که تیر قدرتت اتحاد

در اوج و عرصه این زندگی

ای شکوه همتت اتحاد

 

آغاز ماه مه روز جهانی توست

آنچه ساخته بر حول محور زندگی

حاصل کار و زحمت و جوانی توست

 

ابراز درد امروز شایسته نیست

ترسیم صحنه های ویران زندگی

بر چهره تابان امروز بایسته نیست

 

لیک این فردا و این اضطراب زحمتکشان

این حسرت جاری و انسانی از زندگی

این صبوری... و این فرو خوردن خشمشان

 

امپراطوران سرمایه.... آسوده بال

بی ترس و با آز بی پایان از زندگی

به کشتار و غصب غنایم هر روز سال

 

اوج بلوغ کارگران جهان است اتحاد

در نبرد با جنگ و بیکاری و یوق بردگی

تیر انتقام زحمت کشان جهان است اتحاد

 

 

فرح نوتاش

وین  اول ماه مه 2004

کتاب شعر 5

www.farah-notash.com

 

***

1st  of  May

Now comes the 1st of May
Worldwide laborers' day

Rise jobless workers cry
Facts, no one can deny

War ... attack occupation
More double exploitation
Full planned automation
None stop aggravation

Support workers’ rights
Life is getting so tight
Support workers’ rights
Fades future out of sight

With the year Two Thousand
War refugees no end
Began the space age
No fall in the rage

In Two Thousand and One
Planned tower crash for slavering Afghan

Support workers’ rights
Life is getting so tight
Support workers’ rights
Fades future out of sight

In Two Thousand and Two
US-warships running full armed with crew

Year Two Thousand and Three
Ha Ha ... Iraq has been set free

Support workers’ rights
Life is getting so tight
Support workers’ rights
Fades future out of sight

Year Two Thousand and Four
Poverty and crime getting more and more

Comes Two Thousand and Five
Real fight starts just to be alive

War ... attack occupation
More double exploitation
Full planned automation
None stop aggravation

Now rise the month of May
We stand for what we say

Support workers’ rights
Life is getting so tight
Support workers’ rights
Fades future out of sight

We are no numbers, but women and men
We want living for all then

Moving factories land to land
We support the rights hand in hand

Worldwide laborers’ maturity
Is ... standing in left unity

Support workers’ rights
Life is getting so tight
Support workers’ rights
Fades future out of sight

 

Farah Notash

Vienna, 1st May 2005

Poem Book 6

www.farah-notash.com

 

۱۴۰۲ اردیبهشت ۸, جمعه

پدر و پسر- برای آزاد در سالگرد تولدش(بفارسی و انگلیسی): مجید نفیسی

  

برای آزاد در سالگرد تولدش

 پدر و پسر

مجید نفیسی

غافلگیرم کردی آزاد!
ناخواسته نطفه بستی
نارسیده چشم گشودی
و پیکرِ کوچکت را
در گهواره ی آغوش من نهادی:
"اینک من پسر و تو پدر.
تا چند می خواهی
کودکِ نافرمانِ خانه باشی؟"

من بر خطوطِ ناخوانای تنت خم شدم
با موی خیس و پوستی نوچ
به ماهی کوچکی می مانستی
که از دریاهای دور آمده است
تا این نهنگِ پیر و خسته را
به گردابهای سهمگین بکشاند.

خواستم بند ناف را ببُرم
ولی قیچی در گوشت پیش نمیرفت.
از پشتِ پلکهای بسته فریاد کشیدی:
"پدر! من اینجا هستم
نوچِ پوستم را
بر سرانگشت های خود حس نمیکنی؟"

پرستار گفت: "اینَف دَدی!
ایت هز اونلی اِ سیمبالیک مینینگ."*

عصمت در زیرِ نور زرد
لبخند می زد
و به معمای شگفتی می نگریست
که در برابر من نهاده بود:
آیا اینک

5
به مرگ نزدیکترم
یا دورتر؟

در خانه
معمای فلسفی را رها می کنم.
بوی تن تو
تنها جوابِ دلخواه من است.
چشمان زیبایت
با من حرف می زنند
کاکل سیاهت
نشانِ گردنفرازی توست
لبخندت از روی ریا نیست
گریه ات اعلامِ ساده ی درد است
و خمیازه ات
سهمی که خوابت از بیداری میرباید.
در آروغ های دلگشایت
به هوای تازه ی دمِ صبح پنجره میگشایم
و در گوزهای دلنشینت
بر بعدازظهرهای خنک تابستان غلت میزنم.
ای بادهای بد، بیرون شوید
بگذارید کودک من، آرام گیرد.

"لالای لای لای، گل بادوم!
بخواب آروم، بخواب آروم.
لالای لای لای، گلم باشی
همیشه همدمَم باشی.
لالای لای لای، گل انجیر!
مامان داره بپاش زنجیر
بپاش زنجیرِ صد خروار
چشاش خوابو دلش بیدار."

به ایران که زنگ زدم
مادر گفت: "عاقبت پدر شدی."
ولی صدای پدر را که شنیدم

6
گریه امانم نداد.
پدر! این چه باریست که از دوش تو
بر شانه های خسته ی من نهاده میشود؟
سی و شش سال یاغی بودم
و اینک باید نقشِ میرغضب را بازی کنم
بگویم که این خوب است آن بد
این حق است آن باطل
این خداست آن شیطان
این نظم است آن طغیان.
آزاد جان! آیا میخواهی از من
دستاربند و زندانبان بسازی
دستِ مرا رو کنی
و بگویی که بازی تمام شده است؟
نه! من با تو خواهم آمد
و با چشمان تو خواهم کاوید
تا در تمامِ "باید"های جهان
"اما"یی بیابم.
من همراه با تو
در پسِ تلی از شیشه های خالی شیر
پوشکها و پیشبندهای کثیف
و رختهایی که هر ساعت، تنگتر میشوند
سنگر می گیرم
و اعلام می کنم
که ای بسا پدر که با پسر ماند
ای بسا پدر که بر پسر شورید.
من نیز باید این جهان را
از نو جستجو کنم
گَرد آن را بگیرم
چرک آن را بشویم
و در سرچشمه اش شستشو کنم.
تو در اندیشه ی پدر مباش
و من در اندیشه ی پسر نخواهم بود
دوست من!

7
دلهای ما کافیست.

اکنون وقتِ شیر توست.
در یخچال را باز می کنم
شیشه ی شیر را بر می دارم
در آبگرم می گذارم
پیش بند سفید را
بر گردنت می آویزم
و قطره های شیرِ تازه را
بر لثه های بهم فشرده ات میدوانم.

آزاد من! همزاد من!
نازُک من! نازَک من!
بگذار زندگی و مرگ
در لبهای ما
لبخندی بگیرند.

مه ۱۹۸۸

*- "بس است بابا! اینکار تنها جنبه ی نمادین دارد."

”Enough daddy! It has only a symbolic meaning.”
 

 

Father and Son

For Azad on the Anniversary of His Birth

Father and Son


by: Majid Naficy


You took me by surprise, Azad!
Unintentionally conceived
Prematurely born
You put your tiny body
In the cradle of my bosom:
"Now, I am the son and you are the father.
How long do you want to remain
The rebellious child of this house?"

I bent over the illegible letters of your body.
With wet hair and sticky skin
You resembled a little fish
Coming from a far away ocean
To drag this tired old whale
Into fearful whirlpools.

I wanted to cut your umbilical cord
But the scissors did not penetrate the flesh.
You cried out behind closed eyes:
"Dad, I am here.
Don't you feel my sticky skin
On your fingertips?"
The nurse said: “Enough Daddy!
It has only a symbolic meaning.”

Esmat smiled under a yellow light
And looked at the strange riddle
She had put in front of me:
Am I now closer to death
Or further from it?

At home, I set aside my philosophical riddle.
The aroma of your body
Is my single favorite answer.
Your beautiful eyes talk to me
And your black bangs
Shine like a badge of courage.
Your smile is not fake
And tears simply signal your pain.
Your yawning is the portion
That your sleep steals from wakefulness.
With your refreshing burps
I open a window to the fresh air of early morning
And with your pleasant farts
I roll over the cool summer afternoons.
Oh, you bad gases, go out!
Let my child be calm.

"Lullaby, lullaby, my almond blossom!
Close your eyes, sleep calmly.
"Lullaby, lullaby, may you be my rose!
May you always be my companion!
"Lullaby, lullaby, my fig blossom!
Mama has heavy shackles on her feet
Her eyes are sleepy
But her heart is wakeful."

When I called Iran
My mother said: “Finally
You became a father.”
But when I heard my father’s voice
Tears did not let me talk.
Father! What is this burden that from your shoulders
You put on my tired back?
I was a rebel for thirty six years
And now I should play the role of an executioner
Saying: This is good, that is bad
This is right, that is wrong
This is God, that is evil
This is order, that is chaos.
Ah, Azad, dear!
Do you want to change me
Into a mullah and jailor
Reveal my hand
And say the game is over?
No! I will come with you
And will search with your eyes
So that I can find “buts”
In all “musts” of the world.
I will barricade with you
Behind a pile of empty bottles of milk
Dirty diapers and bibs
And every-hour-tightening clothes
And will announce:
Many fathers remain with their sons
Many fathers rebel against their sons!
I, too, should explore
This world anew
Clean its dust
Cleanse its dirt
And wash myself in its fountainhead.
You should not think of a father
And I will not think of a son.
My friend!
Our hearts are enough.

Now it is your milk time.
I open the refrigerator
Take a bottle of milk
Put it in warm water
Hang a white bib
Around your neck
And let the drops of fresh milk
Drip over your squeezed gums.

My Azad! My buddy!
My darling! My little one!
Let life and death
Smile through our lips.


May 1988

https://iroon.com/irtn/blog/19268/father-and-son/

۱۴۰۲ فروردین ۲۷, یکشنبه

پنج زن(بفارسی و انگلیسی): مجید نفیسی، و لینکهای کتاب ها، مقالات و اشعار مجید نفیسی

پنج زن

مجید نفیسی


آفتاب‌خیزان
در تپه‌های دریا‌كنار
پنج بار بی‌درنگ
با نامِ مادر و چار خواهران
از صد‌و‌هشتاد‌و‌نه پله پائین میروم
و از صد‌و‌هشتاد‌و‌نه پله بالا می‌آیم
و هر دورِ آنرا بپاسِ یكی
آغاز می‌كنم و پایان می‌دهم:

مادرِ دلشاد، یكم
فرشته‌ی مهربان، دوم
گُردآفریدِ بی‌نقاب، سوم
هملتِ اندیشناك، چارم
و نگارگرِ رنج، پنجم.

هنگامی كه آخرین بار
از واپسین پاگرد بالا می‌آیم
مُهره‌هایی را كه نخ‌كرده‌ام
به گردن می‌آویزم
و شادمانه به خانه باز‌می‌گردم.

یازدهم مه دوهزار‌و‌پانزده

 

***

Five Women

Five Women

      

By Majid Naficy


At sunrise
In hills by the seaside
I descend 189 steps
And then climb 189 steps
Five times without pause
In the name of my mother and four sisters
And start and finish each round
In honor of each one:

The first round for a joyful mother
The second, a gentle angel
The third, a Gordafarid* without a mask
The fourth, an apprehensive Hamlet
And the fifth, a painter of pain.

When for the final time
I climb the last landing
I hang a string of beads
Which I have been threading
Around my neck
And return home, happily.

        May 11, 2015

*- A female warrior in the epic of Shahnameh, composed by Ferdowsi(935-1020) in Persian. Gordafarid  hides her identity by wearing a mask.

 
 
1 Poem “Five Women”
"And yet it does turn!" Galileo Galilei (1564-1642)
 

***

لینکهای کتاب ها، مقالات و اشعار مجید نفیسی

 
 
 
1 Poem “Five Women”
1 Poem: “Escape to Lesbos”
"مادر و پدر" کتابی تازه از مجید نفیسی جداگانه به فارسی و انگلیسی
“Mother and Father” A new book by Majid Naficy separately in English and Persian
1 Poem for the Twentieth Anniversary of the Iraq War in English, Persian and German 
“On the Booksellers’ Street of Baghdad”
انتشار کتاب تازه‌ی مجید نفیسی
پیکار در پیکار: من و جنبش چپ 
Majid Naficy in Wikipedia
Music:
Dvorak: Cypresses, B. 11
Amnesty International: WIN: ZAHRA “SAREH” SEDIGHI-HAMADANI RELEASED!
The New Yorker: How I Was Reborn
The New Yorker: The Battle Over Techno’s Origins
The New Yorker Radio Hour: What’s Behind the Bipartisan Attack on TikTok?
TED: Alexis Nikole Nelson | A flavorful field guide to foraging
من زئوس هستم – مراسم برادران لیلا
 
 
 
 
 
"And yet it does turn!" Galileo Galilei (1564-1642)
 
 

۱۴۰۲ فروردین ۲۰, یکشنبه

گریز به لِزبُس(بفارسی و انگلیسی): مجید نفیسی، و لینک های اشعار، مقالات و کتاب‌های مجید نفیسی

 

گریز به لِزبُس

مجید نفیسی

 

در مَعره، ابوالعلای شاعر را*
کافرِ حربی خواندند
و هزار سال پس از مرگش
سر از تندیسش جدا کردند.

من شاهد این ویرانی بودم
و دانستم که جای درنگ نیست.
پس به ترکیه گریختم
و همراه با آوارگان سوری
از اِزمیر به لزبس شدم
جایی که سافوی شاعر
از عشق می گفت.

اینک در اردوی آوارگانم
با شماره ای بر سینه
و ساندویچی در دست.
ای ابرهای سیاه
که بی واهمه از مرزها میگذرید
نه اودیسه ام که به وطن بازگردم
نه اِنیاس که وطنی در غربت بسازم*.
از مرگ گریخته ام
و می خواهم زنده بمانم
چونان ابوالعلا
که در شعرهایش بجا ماند.

        ۲۰ سپتامبر ۲۰۱۵

 

*- ابوالعلا مَعری (۱۰۵۷-۹۷۳) شاعر آزاداندیش و نابینای عرب.
*- اِنیاس قهرمان حماسه ی "انئید" اثر ویرژیل شاعر رومی.

 

***

 

Escape to Lesbos

 

Escape to Lesbos

    

    By Majid Naficy


In Ma’arra*, the poet Abul ‘Ala*
Was called a death-worthy infidel
And a thousand years after his death
His statue was beheaded.

I witnessed this destruction
And knew it was not a safe place.
So I fled to Turkey
And along with Syrian refugees
Sailed from Izmir to Lesbos
Where the poet Sappho 
Spoke of love.

Now I am in a camp of refugees
With a number on my chest
And a sandwich in my hand.
Oh, black clouds
Passing borders fearlessly
I am neither Odysseus who returns home
Nor Aeneas who makes a homeland in exile.
I have escaped death
And want to remain alive
Like Abul ‘Ala
Who survived through his poetry.

        September 20, 2015

*- A town in Syria.
*- Abul ‘Ala Ma’arri (973-1057) A freethinker, blind  Arab poet. 

https://iroon.com/irtn/blog/19209/escape-to-lesbos/

***

 

 لینک های اشعار، مقالات و کتاب‌های مجید نفیسی

 
 
 
1 Poem: “Escape to Lesbos”
"مادر و پدر" کتابی تازه از مجید نفیسی جداگانه به فارسی و انگلیسی
“Mother and Father” A new book by Majid Naficy separately in English and Persian
1 Poem for the Twentieth Anniversary of the Iraq War in English, Persian and German 
“On the Booksellers’ Street of Baghdad”
انتشار کتاب تازه‌ی مجید نفیسی
پیکار در پیکار: من و جنبش چپ 
Majid Naficy in Wikipedia
Music: Dvorak: Bouquet of Czech Folksongs, B. 72
Homes Unbound: Flight, Displacement, and Homing Desire in Exile Persian Poetry (Including the Poetry of Jaleh Isfahani, Nader Naderpour, Ismail Khoi, Saeed
Yousef, Majid Naficy and…)
By Fatemeh Shams
Department of Near Eastern Languages and Civilizations, University of Pennsylvania
PEN America: Women, Life, Freedom: The Role of Art in the Struggle for Human Rights
نظر من بر"شکست قرآن در انقلاب ایران" از نگاه دکتر جلال ایجادی
TED: A Boat Carrying 500 Refugees Sunk at Sea. The Story of Two Survivors
This single, powerful story, told by Melissa Fleming of the UN's refugee agency
The New Yorker: Fighting for the Right to Come and Go
The New Yorker: How Will Donald Trump’s Trial Play on the Campaign Trail?
The New Yorker Radio Hour: Israel on the Brink: Understanding the Judicial Overhaul, and the Protests Against It
 
 
"And yet it does turn!" Galileo Galilei (1564-1642)
 
 

۱۴۰۲ فروردین ۱۵, سه‌شنبه

یابویی در شهر شاندیز: گلچین، و ویدیویی جنجالی در فضای مجازی: مردی که روی سر دو خانم بدون حجاب ماست ریخت/آپارات

  

یابویی در شهر شاندیز

گلچین
 
شنیدم یابویی در شهر شاندیز
که از خشم و تنفر بود لبریز 
 
همی جفتک زنان بُگسسته افسار
شده ول در میان شهر و بازار
 
چو اورا حکم آتش اختیار است
دخالت در امورش کار و بار است
 
زبس در بند خشم و شهوت است او
شده وحشی و رَم کرده است یابو
 
بدید او ناگهان زیبا زنانی
نجیب و پاک دامن در دُکانی
 
سر زلفان بدست باد داده
به ما آزادگی را یاد داده
 
زنانی که نجیب اند و عفیف اند
مُخِل راحت ذهن  کثیف اند
 
در آن لحظه به فتوایی که او راست
بِزد بر سر زنان را کاسه ی ماست
 
پس از آن حبس گشتند آن دو خاتون
به حکم قاضی و دستور قانون
 
ولی یابوی ما را کَس نَه کار است
از این یابو در این دوران هزار است
 
گلچین
 

 

ویدیویی جنجالی در فضای مجازی

مردی که روی سر دو خانم بدون حجاب ماست ریخت

https://www.aparat.com/v/xzcAm