«عاشقان بقای وطن»
وطن ای واژه شوریده بر جان
اَیا ای محرم اسرارِ پنهان
وطن ای لالهزارِ غرقه در خون
اَیا ای سرزمین شعر و عِرفان
دلم در پیش تُست ای دشت پُر راز
وطن ای رود پُر مِهرِ سرافراز
درون ات شعله عُصیان و قهر است
زِ جهلِ دینفروشانِ پُر از آز
گسست آن پرچم «پندار» نیکات
شکست آن لوحهیِ «گفتار» نیکات
چرا رفتی به گمراهی در این دهر
چه شد آن گُلشن «کردار» نیکات
از آن ترسم که خونات بار دیگر
به دست سارقینِ خفته بر در
بریزد بر سرایِ آرزوها
تلاشات رَه برد بر شام دیگر
از آن ترسم که آتش برفروزد
میان شعله آمالات بسوزد
چو میدانم که باز آن دزد طرّار
طمع بر هستی و جانات بدوزد
تو دانی که در اشکِ غارتگران
زِ مهر و محبّت نباشد نشان
پس پردههایِ «حقوق بشر»
نهان گشته اَمیالِ ناپاکشان
بیا با خِرد راه خود پیشه کن
به علم و به حکمت تو اندیشه کن
به نجوایِ بیگانگان تن مَده
به نیرویِ خود تیشه بر ریشه کن
وطن ما همه در نوایِ تو ایم
به جان و به دل در سرایِ تو ایم
«چو ایران نباشد تن من مباد»
که ما عاشقان بقایِ تو ایم
داور
۲۰۲۲-۱۱-۱۲
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر