دوباره پشت فرمان مینشینی
مجید نفیسی
آن روز
کنار دستت نشسته بودم
و از گوشهی چشم نگاهت میکردم
که ناگهان کنار زدی
و گفتی: آمد!
زبانت, سست شد
و دست راستت, لمس.
با دست چپ, شماره گرفتی
آمبولانسی آمد
و ترا با خود برد.
امروز
پس از هفتهها بیماشینی
دوباره پشت فرمان مینشینی
با دست راستت همچنان نافرمان
ولی بینیاز از لطف آشنایان
خیابانها را پشت سر میگذاری
و روبروی دریا فرود میآیی
تا دست در دست من قدمزنان
از اولین ماشینت بگویی.
سیویک ژوئیه دوهزاروبیستودو
You Sit at the Wheel Again
You Sit at the Wheel Again
By Majid Naficy
That day
I was sitting next to you
Looking at you from the edges of my eyes
When you suddenly pulled over
And said: Something is wrong!
Your tongue became loose
And your right hand numb.
You dialed with your left hand.
An ambulance came
And carried you away.
Today
After weeks of carelessness
You sit at the wheel again
With your right hand still unruly.
But without the mercy of your friends
You drove street by street
And parked next to the sea
To walk with me hand in hand
And speak of your first car.
July 31, 2022
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر