محمودِ بی گناه، جانبازِ بی کار و بی پناه!
جای دریغ ندارد این حرمان، که قرآن بدستان
بسان دیو و دد و گرگان کشیده اند پوست ترا به زنجیر، با نام اسلام
و عزیمت نجات بخش ات لهیده است به زندان.
آنها، از داد ِ تو می هراسند، از استخوان های شکسته ات که کوس رسوائی آخوند را فریاد می زند می ترسند
زیرا: شکم خالی زن و بچه ات بر ناراستی ولایت گواهی می دهد.
نجوائی با محمود صالحی
بهنام چنگائی
+
جانِ شیفه، محمود جان!
ای همتِ راه های کمرشکن فردا
ای مصممِ گرفتار در اعماق دردها
ای اسیر در سرزمین خداوارانِ بی وجدان
و ای به زنجیز کشیده شده، در آیه های ریاکاران
شرم بر ستم، شرار بر بی پناهی هایت و شرمساری نصیب دشمنان باد،
ای وجدانِ آگاهِ انسان.
+
محمودِ بی گناه، جانبازِ بی کار و بی پناه!
جای دریغ ندارد این حرمان، که قرآن بدستان
بسان دیو و دد و گرگان کشیده اند پوست ترا به زنجیر، با نام اسلام
و عزیمت نجات بخش ات لهیده است به زندان.
آنها، از داد ِ تو می هراسند، از استخوان های شکسته ات که کوس رسوائی آخوند را فریاد می زند می ترسند
زیرا: شکم خالی زن و بچه ات بر ناراستی ولایت گواهی می دهد.
+
شگفتا، از غرورِ دست و دهان تهی تو
که چنین عرش و فرش آقا را به ترس سپرده
حسرتا، بر توان تو و آهنگ سفرِ تو
که با پیامِ پیامبرانه ی نان، بساط امامت را به لرز کشیده
رادِ مرد بیدار، شرافت انسانی چنین است و سزاوار تو.
بهنام چنگائی 20 آیان 1396
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر