تماشاگری در قطار پورتلند
مجید نفیسی
در قطار پورتلند
سر ایستگاه هالیوود
خون فواره میزند.
"اگر یکی از آن دو دختر
حجاب نداشت
و دیگری سیاه نبود
شاید آن سفیده
به آنها فحش نمیداد."
"اگر یکی از آن سه میانجی
روزنامه میخواند
و دو تای دیگر: پیامک
شاید آن دیوانه
به آنها کارد نمیزد."
"خود خواسته بودند."
اینها فکرهای کسیست
که تنها به تماشا ایستاده
ساعت چارونیمِ بعدازظهر
وقتی که خون فواره میزند
از شاهرگهای دو قربانی
و زخمهای نفر سوم.
مجید نفیسی
دوم ژوئن دوهزاروهفده
در قطار پورتلند
سر ایستگاه هالیوود
خون فواره میزند.
"اگر یکی از آن دو دختر
حجاب نداشت
و دیگری سیاه نبود
شاید آن سفیده
به آنها فحش نمیداد."
"اگر یکی از آن سه میانجی
روزنامه میخواند
و دو تای دیگر: پیامک
شاید آن دیوانه
به آنها کارد نمیزد."
"خود خواسته بودند."
اینها فکرهای کسیست
که تنها به تماشا ایستاده
ساعت چارونیمِ بعدازظهر
وقتی که خون فواره میزند
از شاهرگهای دو قربانی
و زخمهای نفر سوم.
مجید نفیسی
دوم ژوئن دوهزاروهفده
A Bystander on the Portland Train
On the Portland train
At Hollywood Station
Blood gushes out.
“If one of those two girls
Had not been wearing a hijab
And the other had not been black
Perhaps that white guy
Would not have badmouthed them.”
“If one of those three mediators
Had been reading his newspaper
And the other two their texts
Perhaps that crazy guy
Would not have stabbed them.”
“They asked for it.”
These are the thoughts
Of someone who only stands by
At half past four in the afternoon
While blood gushes out
From jugular veins of two victims
And wounds of a third.
Majid Naficy
June 2nd 2017
***
مجموعه ی شعر "پدر و پسر" مجید نفیسی، ویرایش دوم ـ آنلاین
"And yet it does turn!" Galileo Galilei (1564-1642)
> https://drive.google.com/file/ d/0B2XrA1W7N_ RTdFJsZ3RlSk5TVEU/view
>
> Pedar_Va_Pesar_chap_Dovom_ ketab_online.pdf
>
> drive.google.com
>
> http://shahrvand.com/archives/ 84746
>> پدر و پسر ـ مجید
> نفیسی - شهروند
>
> shahrvand.com
>
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر