دست زد عمامه ی اکبر گرفت
هادی خرسندی
· January 10, 2017
این مثنوی در آرشیو سایت “اصغرآقا” به ژوئن 2005 آمده و پیش از آن در نشریه “اصغرآقا” چاپ شده. پس مال پنج شش سال پیش است که نقل آن را در این ایام پر بی مناسبت نیافتم.
. روی خبری است از “گویانیوز” و عکس هائی از وحید سالمی که: «پيرزني عمامه رفسنجاني را برداشت و بر سر خود گذاشت!». و مصراع اول از نظامی گنجوی.
پيرزني را ستمي درگرفت
دست زد عمامه ي اکبر گرفت
گفت بده تا بنهم بر سرم
تا که تصور بکنند اکبرم
تا که تصور بکنند اکبرم
بلکه ازين راه به جائي رسم
مثل شماها به نوائي رسم
مثل شماها به نوائي رسم
ما و شما فرق نداريم هيچ
غير همين پارچه ي پيچ پيچ
غير همين پارچه ي پيچ پيچ
مثل تو ما نيز در اين سرزمين
خانه به دوشيم و “اجاره نشين”
خانه به دوشيم و “اجاره نشين”
خانه ي ما نيست ولي کاخ و قصر
خيل طلبکار در آن صبح و عصر
خيل طلبکار در آن صبح و عصر
هر نفري آمده با توپ پر
فحش دهد بر پدر نسيه خور
فحش دهد بر پدر نسيه خور
اين طلبد پول پنير و کره
آن طلبد وجه شويد و تره
آن طلبد وجه شويد و تره
آن دگري ميطلبد پول نان
فحش کشيده به زمين و زمان
فحش کشيده به زمين و زمان
با همه احوال به لطف خدا
زندگيم هست شبيه شما !
زندگيم هست شبيه شما !
چون پسرانت پسرانم رشيد
هر سه در انديشه ي شغل جديد:
هر سه در انديشه ي شغل جديد:
آن وسطي رفته به جنگ عراق
پاي وي از دشمن بعثي چلاق
پاي وي از دشمن بعثي چلاق
آمده با عزت و جوش و خروش
گشته گداي سر ميدان شوش
گشته گداي سر ميدان شوش
گر که ز «بنياد» کنندش کمک
ميرود اينهفته سه راه ونک
ميرود اينهفته سه راه ونک
آن پسر کوچک من مصطفا
شکر خدا هست خودش خودکفا
شکر خدا هست خودش خودکفا
رفته کلينيک ِ ته لاله زار
کليه خود داده به سيصد هزار
کليه خود داده به سيصد هزار
من شده ام حال، پرستار او
کم شده یکمرتبه ادرار او
کم شده یکمرتبه ادرار او
دکتره گفت آب بنوشد زياد
تا که دوباره سر شاشش بياد
تا که دوباره سر شاشش بياد
***
آن پسر ارشد من مرتضا
شکرخدا هست ز کارش رضا
شکرخدا هست ز کارش رضا
با دوگرم جنس که شد دستگير
بود فقط يک دو سه روزي اسير
بود فقط يک دو سه روزي اسير
بعد به همکاری شان شاد شد
قول کمک داده و آزاد شد
قول کمک داده و آزاد شد
با هروئین رفته به بازارشان
گشته فروشنده ی سیارشان
گشته فروشنده ی سیارشان
پس پسرانم همه با افتخار
مثل پسرهاي تو مشغول کار
مثل پسرهاي تو مشغول کار
***
دختر من در پي شلوار جين
رفت به يونايتدِ شيخان نشين !
رفت به يونايتدِ شيخان نشين !
دید که جین کرده به پا فائزه
خواست برایش بخرم جایزه
خواست برایش بخرم جایزه
بودجه اش حیف که تأمين نشد
خطبه ي تو، نطق تو هم جين نشد
خطبه ي تو، نطق تو هم جين نشد
رفت دوبي دخترِ کم سن و سال
تا بخرد جين و کمربند و شال
تا بخرد جين و کمربند و شال
شیخ عرب داده به او قول جین
با دو سه تا قول دگر همچنین
با دو سه تا قول دگر همچنین
یک دو سه ماهیست که رفته جنوب
گیر نیاورده ولی جنس خوب!
گیر نیاورده ولی جنس خوب!
***
شوهر من آدم دلپاک بود
قهوه چي شعبه ي ساواک بود
قهوه چي شعبه ي ساواک بود
بود بدون نظري آن ميان
شاهد رفتامد روحانيان
شاهد رفتامد روحانيان
ضمن پذيرائي ِ با چاي و کيک
با همه شان داشت سلام و عليک
با همه شان داشت سلام و عليک
داشت به ياد از همه شان نام ها
نام بسي حجت الاسلام ها
نام بسي حجت الاسلام ها
گفت اگر شاه شود سرنگون
زود ز ساواک بيايم برون
زود ز ساواک بيايم برون
نزد رفيقان خودم ميروم
قهوه چي حوزه قم ميشوم
قهوه چي حوزه قم ميشوم
ليک دو سه ماه پس از انقلاب
نيمه شبي جلب شد از رختخواب !
نيمه شبي جلب شد از رختخواب !
خورد به او با همه ي دلخوشي
مهر شکنجه گري، آدمکشي !
مهر شکنجه گري، آدمکشي !
من به بزرگان متوسل شدم
آب شدم خاک شدم گل شدم
آب شدم خاک شدم گل شدم
لیک نکردند نگاهي به من
تا به چه کار آمده اين پيرزن
تا به چه کار آمده اين پيرزن
حالتشان حالت انکار بود
قصه ی انگار نه انگار بود
قصه ی انگار نه انگار بود
صبح ِ من اينگونه اگر شام شد
صبح دگر شوهرم اعدام شد
صبح دگر شوهرم اعدام شد
گیر رفیقان خود افتاد و رفت
عمر خودش را به شما داد و رفت!
عمر خودش را به شما داد و رفت!
***
حال تو ای اکبر صاحب خرد
رحم بکن بر من و این حال بد
رحم بکن بر من و این حال بد
هیچ نخواهد ز تو این پیرزن
لیک بکن فکر به مام وطن
لیک بکن فکر به مام وطن
اين همه ظلمي که به ملت شده
ملت اگر دمخور ذلت شده
ملت اگر دمخور ذلت شده
آن همه بيدادگري بهر دين
آنهمه اعدام که شد در اوين
آنهمه اعدام که شد در اوين
خودکشي کارگر و کارمند
بابت درماندگي از چون و چند
بابت درماندگي از چون و چند
کليه فروشي جوانان ما
اينکه شده شهرنو ايران ما
اينکه شده شهرنو ايران ما
حذف نويسنده ي ” بد” نيمه شب
کارد به آن دکتر ” بد” در مطب
کارد به آن دکتر ” بد” در مطب
قتل برومند و سپس بختیار
کشتن مردان حقیقت شعار
کشتن مردان حقیقت شعار
تيرخلاصي به حقيقت زدن
نام سعيدي مثلاً خط زدن
نام سعيدي مثلاً خط زدن
در ميکونوس کشتن مردان کُرد
پای شما اینهمه باید شمرد
پای شما اینهمه باید شمرد
اين همه زير سر سرکار بود
نقطه ي تو مرکز پرگار بود
نقطه ي تو مرکز پرگار بود
سيّدعلي نيز که والي شده
با نظر حضرتعالي شده
با نظر حضرتعالي شده
باز همی تیز کنی تیغ او
کم نکنی هیچ ز تبلیغ او
کم نکنی هیچ ز تبلیغ او
نیست ولی ملت صاحبنظر
از بده بستان شما بی خبر
از بده بستان شما بی خبر
الغرض اي اکبر عاليجناب
غصه نخور گر نشدي انتخاب
غصه نخور گر نشدي انتخاب
گرچه درین دوره یکی بدسگال
آمده و بر تو زده ضد حال
آمده و بر تو زده ضد حال
باز علمدار و سخنگو توئي
چون پرزيدنت تر از او توئي
چون پرزيدنت تر از او توئي
چونکه بهرحال تو پر مايه اي
صاحب صد آستر و لايه اي
صاحب صد آستر و لايه اي
اي پرزيدنت همه فصل ها
فرع ِ تو باشد همه ي اصل ها
فرع ِ تو باشد همه ي اصل ها
اِند ِ سخن ، ختم کلامي شما
مصلحت انديش نظامي شما
مصلحت انديش نظامي شما
حجت الاسلام پرآوازه اي
آنور محدوده و اندازه اي
آنور محدوده و اندازه اي
هست در عمامه ي تو رازها
شعبده ها دارد و اعجازها
شعبده ها دارد و اعجازها
من که به عمامه ي تو ميپرم
آب گذشته است دگر از سرم
آب گذشته است دگر از سرم
ترس ندارم ز پليس شما
وز قلم مدح نويس شما
وز قلم مدح نويس شما
هر قلمي رام تو شد خوب شد
هرکه نشد رام تو، مغضوب شد
هرکه نشد رام تو، مغضوب شد
***
آه ببخشيد اگر شد زياد
حرف من پيرزن بيسواد
حرف من پيرزن بيسواد
چونکه سر درد دلم باز شد
دانه ای از خرمنی ابراز شد
دانه ای از خرمنی ابراز شد
حال به تو پس دهم عمامه را
باز ادامه بده برنامه را
لوله ي نفت آنطرفي باز کن
شعبده را اینوری آغاز کن
شعبده را اینوری آغاز کن
شاد ز عمامه و از دلق باش
منتظر محکمه ی خلق باش
منتظر محکمه ی خلق باش
__._,_.___
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر