شادی هایتان به بلندای امشب وغم هایتان به کوتاهی امروز
میرفت و گیسوانِ بلندش را
بر شانه میپراکند،
شب را به دوش میبرد
همراهِ عطرِ عنبرِ سارا.
در موجِ گیسوانِ بلندش
تابیده بود شب را
آرام، مثل زمزمهی آب، میگذشت
با اختران به نجوا.
همراهِ گیسوانِ بلندش
خاموش، مثل زیر و بم خواب، میگذشت
پشتِ دریچهها
چشم جهانیان به تماشا.
میرفت- باشکوهتر از شب-
همراهِ گیسوان بلندش
تا باغهای روشنِ فردا
یلدا!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر