وصف سرمایهداری از زبان بهار
تارنگاشت عدالت – دورۀ سوم
منبع: دنیا، نشریه تئوریک و سیاسی کمیته مرکزی حزب تودۀ ایران، دورۀ دوم، سال دوم، شماره اول، بهار ۱۳۴۰، ص. ۶۴
وصف سرمایهداری از زبان بهار
یک قطعه جالب از «کارنامه زندان»
تا که سرمایه یافت آزادی
شد تجارت اساس آبادی
پادشاهان و صاحبان نفوذ
جمله گشتند کشته یا مأخوذ
مبتذل گشت اصل و عِرق و نژاد
بی اثر ماند خُلق و خوی و نهاد
سیم و سرمایه شد به عالم چیر
گشت سرمایهدار گُرد و دلیر
دین که همکاسه سیاست بود
قوّت بازوی ریاست بود
از سیاست بقهر گشت جدا
ماند دین خالص از برای خدا
مقتدر گشت چو گشت همپایه
صنعت و علم و کار و سرمایه
شرکت علم و سیم و صنعت و کار
برد آب اعاظم و اخیار
زانقلابات مدهش خونین
عامه برد آبروی دولت و دین
اسقفان در تکاپو افتادند
پادشان بزانو افتادند
گشت آزاد فکر و اندیشه
قلم و نطق و حرفت و پیشه
پردهها بود بر سر هر کار
پرده در گشت خامه سحّار
نقل الحاد و کفر بیمزه گشت
زندگانی جدید و با مزه گشت
از میان رفت عصر اشرافی
راه سرمایهدار شد صافی
هر که زر داشت شد شریف و عزیز
وانکه بیچیز بود شد ناچیز
دانش و فضل و هوش و عِرق و نژاد
پیش زر ناف بر زمین بنهاد
هنر و علم و حیلت و تزویر
دولت و دین و شاه و میر و وزیر
شده هر یک عبید سرمایه
بندۀ زرخرید سرمایه
مردمی رخت بست و همدردی
غیرت و عفت و جوانمردی
کارفرما ز پرخوری رنجور
کارگر شد گرسنه جانب گور
چند سرمایهدار بیوجدان
در جهان گشته صاحب فرمان
یک دو قارون به تخت بخت مقیم
ریخته خون صد هزار کلیم
الغرض این اساس خودبینی
اصل وجدان کُشی بیدینی
میکِشد کار را بجای دیگر
آید از نایها نوای دیگر
کارگر شد سپاه صاحبکار
سپهی لخت و خسته و بیکار
لاجرم متحد شوند همه
کار را مستعد شوند همه
چون فقیران شوند با هم یار
مالداران شوند بیکس و کار
بود دین تسلیتفزای فقیر
مانع خشم جانگزای فقیر
تا شریعتمدار در همه کار
بود همدست عمدة التّجار
حاجی داغ کرده پیشانی
پیرو سنت مسلمانی
توشه بردی برای پیری چند
دست بگرفتی از فقیری چند
لیکن امروز مرد دولتمند
غالباً ملحدی است بیمانند
نه ز وجه حرام دارد دست
نه بنغع وطن بود پابست
همچو موش است رهزن خانه
یا که دلال مال بیگانه
میکند از تجملات فرنگ
شهر را پر متاع رنگارنگ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر