۱۴۰۰ آبان ۲۰, پنجشنبه

بس که در این شب خونین: جعفر مرزوقی (برزین آذرمهر)

 May be an image of text

بس که در این شب خونین

جعفر مرزوقی (برزین آذرمهر)

***
آسمان آ‌بی نیست
سرخابی ست
بس که در تیره شبی از این دست
درغم و سوگِ هزاران اختر
خون دل می خورد و
می گرید!
دل من پر تشویش
راه پر رنجِ رهایی در پیش
و به هر راه و به هر کوره رهی
شرزه ماری که زند
برجان نیش!
دور از این فاجعه اما ، شب ها
ماه با نیزه ی نوری باریک
می خلاند یکریز
شرری در تنِ کوه
داند این را
که شبِ تیره به هیچ
قیمتی
خود به خود از خویش
نخواهد کاهید!
کوه با پیکره‌ای خون آلود
شیهه برمی کشد از سینه یِ تنگ
پشت کوهانه ی کوهِ جادو
نعره هایی ز ستوهِ دریاست
دلِ مجروحِ زمین
باز چنین
از بدِ حادثه یکسر خونی است،
هر چه در او گویی
در تب و
دهشت سرخی ست
فرو
هر چه در او گویی
غرقه در سوگ غریبی ست و
یا
زیر رگبارِ شکنج از هر سو
بس که در این شبِ خونین
یکریز،
مثل باران از ابر،
مثل شبنم از گل،
ازدمِ تیغِ جنون،
خونِ آن شب شکنانِ راهی
به بلندی هایِ قله یِ روز
شره
شره
به زمین
می ریزد!
 
***
جعفر مرزوقی (برزین آذرمهر)
11/2013
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر