جشن بزرگ
مجید نفیسی
به ياد عزت طبائيان
دیروز پانزدهم دسامبر دوهزاروبیست، مامان زهرا، مادر عزت در اصفهان درگذشت. او روی عدالت را ندید اما باور داشت که پس از مرگ، عزت را خواهد دید. م. ن.
آيا دوباره يكديگر را ديدار خواهيم كرد؟
در زير سرو سترگ هميشهسبز
كنار رودی كه هرگز خشك نمیشود
ميز را آراستهاند
و بوي ميوههای بهشتی مستیآور است.
چه كسی جامهای ما را از شراب سرخ خواهد آكند؟
دل من از شادی لبريز است.
نسيم در شاخههای سرو
شورِ "سبز در سبز" را مينوازد.
آماده شو تا به رقص درآئيم.
تنهايی ما خيالی بيش نيست.
تو هنوز بيستوچارسالهای
و من سبلتی سياه دارم.
دست مرا بگير.
مهمانان همه آمدهاند.
مرگ چون بازيگری خسته به پشت صحنه رفته است
تا جامهی سياه خود را درآورد
و دستی رخت خانگی بپوشد.
نمايش پايان يافته است
و اينك همهی مهمانان بر گرد ميز ايستادهاند.
ديگر به شنيدنِ آن راز نيازی ندارم
كه در آخرين لحظهی زندگی بر تو چه گذشت
و آخرين كلامی كه بر زبان آوردی چه بود.
جدايی ما خيالی بيش نبوده است.
جام خود را پيش آر.
ميزبان جامها را مي آكند.
جشن بزرگ آغاز شده است
و من آمادهام تا برای ديدار تو
هر آنچه ميزبان میخواهد بپردازم.
هژده اوت دوهزاروچهار
***
Great Feast
By Majid Naficy
Yesterday, December 15, 2020 Mama Zahra, Ezzat’s mother left us in Isfahan. She did not see justice, but she believed she will see Ezzat after death. M. N.
August 18, 2004
https://iroon.com/irtn/blog/16467/great-feast/
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر