۱۳۹۹ مهر ۷, دوشنبه

بادکنک(بفارسی و انگلیسی): مجید نفیسی

بادکنک   



مجید نفیسی

نفیسی‌ام من
از پشت نفیس*
که به صفیر فیس‌فیسی
تمام می‌شوم
چون آوای بادکنکی رو‌بمرگ.
با این همه، تا زنده‌ام
امید به اوج گرفتن
و پیوستن به ابرهای بازیگوش را
همچنان در دل دارم.
        نهم اوت دوهزار‌و‌بیست

* برهان‌الدین نفیس، پزشک دربار الغ‌بیگ نوه‌ی تیمور لنگ.

 

Balloon

 
by: Majid Naficy


I am Naficy
From the line of Nafis*
Ending with a hissing fis-fis
Like the sound of a dying balloon.
Yet, as long as I live,
In my heart
I hold the hope of soaring high
And joining the playful clouds.

        August 9, 2020
* Burhan al-Din Nafis  was the court physician of Ulugh Beg, the grandson of Tamerlane. Hence, my last name Nafisi or Naficy. 

۱۳۹۹ مهر ۲, چهارشنبه

قطعه شعری از منوچهر تقوی بیات: خاوران - از دفتر مجازی یاد بود جانباختگان و قربانیان راه آزادی و برابری

خاوران گور نیست
خاوران بذرگاه یاد یاران است
یاد آنان در پهنه ی سرزمین ما
تا ابد چون خورشید
خواهد رویید.

قطعه شعری از منوچهر تقوی بیات: خاوران - از دفتر مجازی یاد بود جانباختگان و قربانیان راه آزادی و برابری

خاوران

خاوران گور خورشید نیست
خورشید از خاوران تا ابد خواهد رویید
خاوران گور نیست
خاوران بذرگاه یاد یاران است
یاد آنان در پهنه ی سرزمین ما
تا ابد چون خورشید
خواهد رویید.
خاوران چشمه جوشان عشق است
عشق تا ابد از آن خواهد جوشید. 
شهریورگان؛ چهارم شهریور ۱۳۹۹ خورشیدی برابر با بیست پنجم اوت ۲۰۲۰ ترسایی
http://gozareshgar.com/10.html

۱۳۹۹ شهریور ۳۱, دوشنبه

آتش در سن‌فرانسیسکو(بفارسی و انگلیسی): مجید نفیسی

آتش در سن‌فرانسیسکو


مجید نفیسی

 آفتاب بالا می‌آید
روی خلیج سن‌فرانسیسکو
پوشیده با مه‌ای نارنجی.
دیروز, هزاران نفر
از برابر آتش گریختند.
"راس" کوچک می‌گفت:
" به بچه‌ها گفتم:
به سفر می‌رویم.
سگ و گربه را برداشتیم
با آلبومی از عکسها.
آخرین عکس را همسایه فرستاد
از خانه‌ی سوخته‌مان."
می‌دانم,
چیزهای دیگر را
می‌شود خرید.
وقتی از ایران گریختم
تنها دفترچه‌ی شعرم را برداشتم
با عکسی از عزت
در باغچه‌ی خانه‌شان.
"اینک آفتاب میاید و من میگویم
همه چیز خوب است
عزیز کوچک!"*
        بیستم اوت دوهزار‌و‌بیست
***

Fire in San Francisco

By Majid Naficy

The sun is rising
Over the San Francisco Bay
Covered by an orange haze.
Yesterday
Thousands of people
Fled the fire.
Little Ross said:
“I told the kids:
‘Let’s take a trip.’
We took the dog and cat
And an album of photos.
The neighbor sent us the last picture
Of our burnt house.”
I know,
One can buy the other stuff.
When I fled Iran
I took only my notebook of poems
With a photo of Ezzat
In the flowerbed of her house.
“Here comes the sun and I say
It’s alright
Little darling!”*

        August 20, 2020

بیمرگی امیّد (تقدیم به نویدهای زمان): ی. صفایی

بیمرگی امیّد

(تقدیم به نویدهای زمان)

خورشید خیز برداشت و ناله کنان بلند شد. نیمی از جهان چهره خونینش را که طلوع میکرد شاهد بودند ولی هیچکس جز او ندید که سحر نیز شاهد آن است که طناب داری را آماده میکنند! امروز چه کسی را خواهند آورد؟ ...
زمان اشک میریخت، سحر در طلوع خورشید به طناب خیره شد، زندگی مبهوت نگاه میکرد و آسمان نیز نظاره گر... فرزندی دیگر از تبار آزادی را بیرحمانه به پای دار آوردند....
ابرها با غرشی مهیب بهم خوردند و خورشید طلوع خونینش را به اجبار طلایی کرد و با بی حوصلگی قد کشید.
نوید نمیدانست چقدر طول کشید ولی وقتی درب آهنی با سرو صدا باز شد وهئیت مرگ را دید، چشمانش دریایی بود از حکایتهای ناگفته همراه با دردی که در سکوت فریاد میکشید .
هیکل تنومند فرزند ایران زیر آیه های پوچ خدا رقص مرگ را تکرار کرد و سکوت تو بهت و حیرت را در چشمان مادرش ماندگار! خیابانهای ایران انتظار مادر نوید را برآورده نکردند!
با تو هستم!
روی سخنم با تو و امثال توست! چشمتان کور بود یا گوشتان کر یا زبانتان لال! چه بر سرتان آمده که بر سفره نظام همچون کاسه لیسان دوره گرد می نشینید و با جنایتکاران هم کاسه می شوید و شب هم در خانه برای راحتی وجدان نداشته تان برای خلق بدبخت رمان می نویسید و یا فیلم های آنچنانی بیرون میدهید و دست آخر هم مورد تشویق همانهایی قرار میگیرید که مثل خودتان هستند؟!
تاریخ شرمسار زندگیست و تو هرگز نفهمیدی و نخواهی فهمید .
رقص مرگ، تکرار روزمرگی این مردم است .براستی چرا؟؟؟؟؟
کجاست شاعر جانباخته وطنم که فریاد برآورد: « بر کشورم چه رفته است.....»
در واپسین نگاه سحر
پروازش آخرین خاطره شد
هنگام که
خاک
دل خونینش را
پنهان کرد
و خدا
مثل همیشه
پایه های عدالتش
در خمیازه سرد سپیده دمان
فرو ریخت
و اشک تاریخ
از گونه های روز جاری شد.........
خدا را به دار بکشید
گناهکار اصلی اوست.....
ی. صفایی
19 سپتامبر 2020

۱۳۹۹ شهریور ۲۶, چهارشنبه

خرد بزودی دهنت: فرح نوتاش


 

 خرد بزودی دهنت

به سردار محمد یزدی، فرمانده سپاه تهران
ملت بی باک منم
صاحب این خطه و خاک منم
جان به لب… خسته وبیزار منم 
رسیده به نقطۀ پایان… منم

رذل تویی
نوکر بی شرم تویی
چماق  اوباش تویی
چاکر جانیان و دزدان تویی
حد نیست بر وقاحتت
خرد بزودی دهنت

رعد منم
تندر و صاعقه منم
خشم خروشان منم
آتش سوزنده وجوشان منم

خس تویی خاشاک تویی
لنگۀ محمود تویی
رذل و اوباش  تویی
 قاچاق بی مرز…  تویی
حد نیست بر وقاحتت
خرد بزودی دهنت
 اوج فریاد منم
جاریست خون از جای جای بدنم
 خشم بی باک منم
 چهل سال حسرت زندگی …حال به تن دارم کفنم !!

کف تویی کفتار تویی
وحشت از خیزش ملت تویی
پاسدار ملایان دزد و جنایتکار تویی
خائن  به ملک و ملت تویی
حد نیست بر وقاحتت
خرد بزودی دهنت


فرح نوتاش
کتاب شعر فارسی 9
وین 16 سپتامبر 2020
www.farah-notash.com

 سردار محمد یزدی، فرمانده سپاه تهران، روز گذشته اعلام کرد طرح امنیت "محله محور" سپاه محمد رسول الله تهران بزرگ با استفاده از بسیج، در محلات مختلف شهر تهران اجرا می شود. برای اجرای این طرح پایگاه‌هایی تاسیس شده است. سردار یزدی انگیزه اجرای این طرح را مقابله با اراذل و اوباش و تامین امنیت در سطح شهر اعلام کرد.

۱۳۹۹ شهریور ۲۲, شنبه

نوید افکاری: فرح نوتاش

نوید افکاری

فرح نوتاش
ای دریای بیکران زخمی و خونین
ای مردم بلادیدۀ ایران 
در انتظار چه ای
زچه رو ست صبر و سکوت
تویی صاحب این ملک… و تویی رهبر
و تویی دارندۀ قدرت لایزال و… مطلق
بپاخیز …
و با تمام سینه غرش کن
موج بردار …
با صلابتی تند و بی پروا
و با قدرتی بی نظیر بزن
بر پایه های…
تاج و تخت رژیم بی آبروی ملایان
 و ویران کن از بن وریشه
هر رذالت و فتنه …
که موجه …به زیر نقاب مذهب و کیشه
بشوی وببر …
این لجنزار سراسر گنداب و عفن
که لانه کرده چهل سال
در شهرها و تمامی روستاهای وطن

موج خون نوید افکاری
نوید می دهد از…
رعد و غرش و طوفان
نوید قیام خونین دلان
مادران…زنان…مردان
بازندگان چهل سال زندگی در کل خطۀ ایران
نوید قیام
نوید …بر خاستن
و از پای ننشستن
تا  طلوع آفتاب پیروزی  
خون هزاران هزار مرد و زن ... و کودک معصوم
 میزند موج از دماوند تا تمام چشمه های وطن
از امروز…
دیگر ما تابع شرایط منطقه و جهان نمی شویم  
از امروز جهان
تابع خون خواهی مردم زخم دیده ایران است
ملا … گور خودرا با دستان کثیف خود کنده
و نفرت از خود را …
به دل مردم جهانی افکنده
موج خون …می زند تند بر پایه های تخت ملایان
پیروز است این بار قیام مردم ایران

 فرح نوتاش
وین 12 سپتامبر 2020
کتاب شعر 9
www.farah-notash.com  

۱۳۹۹ شهریور ۲۰, پنجشنبه

در ستایش درستی(بفارسی و انگلیسی): مجید نفیسی

در ستایش درستی



 مجید نفیسی
راستها چپ می‌شوند
و چپها راست
اما درستی به‌جا می‌ماند:
درستی انسانی که نمی‌گذارد
خردش کنند
چونان عزت که در زندان اوین
به استقبال مرگ خود رفت
هر چند زندگی را دوست می‌داشت.
در ستایش درستی
باید شعری نوشت
که از زیبایی, حقیقت و خوبی
به‌یکسان سخن بگوید.
        هفتم ژوئیه دوهزار‌و‌بیست

بمان برایمان نسرین!: ی. صفایی

 

اقتدارمداران می‌کوشند به ‌زور، وادار به‌‌ سکوتت کنند زیرا هر کلمه‌ئی از تو برایشان ارزش بیان یک اصل را پیدا کرده است!
پس بمان برایمان نسرین! بمان تا به ستوه بیآیند از رزمی که بذرش را خانه بخانه کاشته ای.
بمان تا شاهد پیروزیت باشیم، وقتی از کودکان کار دفاع می کنی. بمان تا شاهد فریادت باشیم وقتی که زنان وطنت را... نه... جهانی را به صلح و آزادی می خوانی...
اگر تو نباشی، در سرزمینی که حتی غم هم به سوگ می نشیند آواز گنجشک ها  دیگر به گوش نخواهد رسید!
پس تو بگو، باران چگونه باید سنفونی بهار را در رویای  گنجشک ها  بنوازد؟ و بهار، چگونه سلام خاک را پاسخ دهد؟ آن هم در سرزمینی که دست خاک اش از بهار پرگل تر است!!!

بمان برایمان نسرین!

دلت گرفته است، نه از قفسی که در آن اسیری بلکه از رویاهایت! رویاهایی که ترا با فرزندانت همراه کرده و به سفرهای کودکانه شان میبرند.

خواب میبینی که آنها را در آغوش گرفته و برایشان قصه میخوانی و نفس گرمشان احساس آرامش به تن ات میدهد.

به تن خسته و دلِ گرفته ای که چشمان روشن شان به آن نور امید میتاباند.

در کنار آنها بودن و در کنار هم بودن حق شماست ولی میزان وزنۀ عدالت به دست کسانی افتاده است که با وجدانی پاک! و قدرتی بی‌پایان حق را به‌ جانب خود می‌دانند.

باکی نیست! باکی نیست چون این حدود آزادی تو است که قدرت مقاومتت را در برابر شکنجه و مرگ تعیین میکند و آزادی تو بدون مرز است!

اقتدارمداران می‌کوشند به ‌زور، وادار به‌‌ سکوتت کنند زیرا هر کلمه‌ئی از تو برایشان ارزش بیان یک اصل را پیدا کرده است!

پس بمان برایمان نسرین! بمان تا به ستوه بیآیند از رزمی که بذرش را خانه بخانه کاشته ای.

بمان تا شاهد پیروزیت باشیم، وقتی از کودکان کار دفاع می کنی. بمان تا شاهد فریادت باشیم وقتی که زنان وطنت را... نه... جهانی را به صلح و آزادی می خوانی...

اگر تو نباشی، در سرزمینی که حتی غم هم به سوگ می نشیند آواز گنجشک ها  دیگر به گوش نخواهد رسید!

پس تو بگو، باران چگونه باید سنفونی بهار را در رویای  گنجشک ها  بنوازد؟ و بهار، چگونه سلام خاک را پاسخ دهد؟ آن هم در سرزمینی که دست خاک اش از بهار پرگل تر است!!!

بمان برایمان نسرین تا فلسفۀ بودن را از نو و از تو بیاموزیم.

ی. صفایی

۱۳۹۹ شهریور ۱۸, سه‌شنبه

«لاله های بی خزان» برای عاشقان زندگی، کشته شدگان دهه شصت - شعر و هدیه ای از زهره مهرجو(بفارسی و انگلیسی) - از دفتر مجازی یاد بود جانباختگان و قربانیان راه آزادی و برابری

«لاله های بی خزان» برای عاشقان زندگی، کشته شدگان دهه شصت - شعر و هدیه ای از زهره مهرجو - از دفتر مجازی یاد بود جانباختگان و قربانیان راه آزادی و برابری



«لاله های بی خزان»

برای عاشقان زندگی، کشته شدگان دهه شصت
جانفشانان عشق
به زندگی،
برای آرزوی برابری و آزادی
تقسیم عادلانه ثروت...
و فرصت های مساوی.

که شما را به جز این، جرمی نبود
و نه بهانه ای
تا دست های پلید شب
پیکر عزیزتان را
به آغوش سرد خاک سپارد.

باد اما
شما را به یاد دارد...
حتی در تیره ترین لحظه ها!
و درسراسر شب
نام تان را در دل کوهها
بر فراز جلگه ها و دریاها...
و در عمق جنگل ها
نجوا می کند.

تا سرانجام طوفانی سهمگین
خشم فرو خورده سالیان را
فریادی شود،
همچون سلاحی از آستین جنگجویی دلیر
آماده برای اجرای عدالت...
و بنای آزادی.


The Perennial Tulips 

For those who loved life, the martyrs – Summer of 1988.

Martyrs of love for life,
for desiring justice and freedom
equal share of wealth…
and opportunities, for all.

Otherwise, you committed no crime,
nor the night’s hideous hands
had any reason
to bequeath your lovely flesh
to the earth’s cold embrace.

But, the wind remembers you
even in the darkest hours…!
And, all through the night
across the mountains
above the plains and the seas…
and in the depth of the forests,
it whispers your name.

Till someday
a mighty storm
utters the years-long pent-up rage,
like a weaponin a warrior’s possession,
ready to bring justice…
and beget freedom.
 By: Zohreh MehrJo
http://gozareshgar.com/10.html

۱۳۹۹ شهریور ۱۴, جمعه

حمیدرضا رحیمی: مَحبَس - از دفتر مجازی یاد بود جانباختگان و قربانیان راه آزادی و برابری

حمیدرضا رحیمی: مَحبَس - از دفتر مجازی یاد بود جانباختگان و قربانیان راه آزادی و برابری


و ناله از حنجره هایِ زخمیِ روبرو
کوران می کند  
و قهقهه ی دژخیم  
در خفقانِ بند می ترکد


حمیدرضا رحیمی

مَحبَس 

میله ها، انگار 
از پوستش روئیده اند 
و دیوار انگار 
جزئی ازتن رنجورش شده است 
*** 
آفتاب 
روزها راگـُم کرده است 
و ماه که همیشه از قلبش 
به کوچه می تابید 
دیری ست که در فضایِ تنگِ سینه
حبس شده است.
*** 
درد، 
چکـّه می کند از سقف 
و ابری باردار
به چشم ها می نشیند
و ناله از حنجره هایِ زخمیِ روبرو 
کوران می کند
و قهقهه ی دژخیم 
در خفقانِ بند می ترکد.
***   
خاطره ها را هر شب می شمارد 
و شقایق هائی 
که در حافظه ی نمناکِ دیوار روئیده اند 
و زنانی که 
میادینِ بزرگِ مرگ را
مثلِ یک جرعه آب
سر کشیده اند 
و مردانی که ایستادن را 
به دیوار و درخت و صخره آموخته اند 
***  
غروب می شود
و خورشید
چونان ذغالی افروخته
در خاکستر ابر می غلتد
و ماه مثلِ هر شب 
از دیوارِ سینه ها 
سَرَک می کشد...
http://gozareshgar.com/10.html