۱۳۹۵ شهریور ۲۸, یکشنبه

از نامه های یك زحمتکش: "سهراب مهدی پور"

این نان را که ازتنور دربیاورم
وامم را به گرسنگی پرداخته ام
kargari-2

از نامه های یك زحمتکش

"سهراب مهدی پور"
 (۱)  
این سنگ ها را که بشکنم
دل این غار ، فتح می شود
آن گاه پیش تو می آیم
با توشه ای زغال
پیش تو 
که دل ات روشن است

( ۲)

این چند رج را که ببافم
کارم تمام می شود
آن گاه با تابلویی بافته ز جان
پیش تو می آیم
پیش تو
که دل ات خون است.

( ۳ )

سوت کارخانه که به صدا درآید
شیفتم تمام می شود
آن گاه با یک بغل خستگی
پیش تو می آیم
پیش تو
که دل ات تنگ است

( ۴ )

این مساله ی چندمجهولی را که حل کنم
کلاسم تمام می شود
آن گاه باجدول خواص عناصر
پیش تو می آیم
پیش تو 
که دل ات صاف وساده است

( ۵ )

این زخم ها را که پانسمان کنم
با مرهمی از مدارا
پیش تو می آیم
پیش تو 
که دل ات بیمارعشق است

( ۶ )

این آخرین نامه را که برسانم
خورجینم خالی می شود
آن گاه با رازهای سر به مهر
پیش تو می آیم
پیش تو
که دل ات چشم به در دارد 

( ۷ )

این نان را که ازتنور دربیاورم
وامم را به گرسنگی پرداخته ام
آن گاه با عطری از گندم وکنجد
پیش تو می آیم
پیش تو
که دل ات غنج می رود

( ۸ )

این شعر را که بنویسم
بارم سبک می شود
آن گاه با دفتری از غزل
پیش تو می آیم
پیش تو
که دل ات پیش قناری گیرکرده است . . . 

"سهراب مهدی پور"

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر