۱۳۹۴ آبان ۱۹, سه‌شنبه

سروده ای از فریبا مرزبان: “به یاد تو می افتم”

هرگاه گلی از شاخه ای
جدا می افتد؛
 به یاد تو می افتم
هرگاه پرستویی 
خسته از پروازهای طولانی،
از پرواز در آسمان باز ،
باز می ماند و 
 باز به آشیان باز نمی گردد؛
به یاد تو می افتم
edam-e- gol!

سروده ای از فریبا مرزبان:

“به یاد تو می افتم”


با احترام و با یاد و خاطره انسان های آزاده و مبارزی که بدون احراز هویت، بدست عوامل جمهوری اسلامی به جوخه های مرگ سپرده شدند.

“به یاد تو می افتم”

هر گاه خورشید ناپیداست
در دامنه چشمه سار،
به یاد تو می افتم

هر گاه ابر می غرد و می بارد  
و تازیانه می زند بر پیکری عریان، 
به یاد تو می افتم

 و با هر خرمن گیسویی 
که پریشان می شود در باد، 
به یاد تو می افتم

هر گاه،
هرگاه گلی از شاخه ای
جدا می افتد؛
 به یاد تو می افتم

هرگاه پرستویی 
خسته از پروازهای طولانی،
از پرواز در آسمان باز ،
باز می ماند و 
 باز به آشیان باز نمی گردد؛
به یاد تو می افتم

هرگاه سرو کوهی 
در توفان زده 
و در تندر زمان می سوزد،
به یاد تو می افتم 

هر دار حلقه را که می بینم، 
پیکری بی جان 
بر آن آویزان هست، 
به یاد تو می افتم

هرگاه هر قطره ی خونی،
چون شبنمی بر زمین افشانده می شود، 
به یاد تو می افتم

هر گاه عشق خاکستر می شود،
از آتش فراق،
به یاد تو می افتم،

هر گاه دلم تنگ ست؛ 
در دل تنگی ام،
به یاد تو می افتم
به یاد تو می افتم.

دهم شهریور ۱۳۹۴
لندن

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر