۱۴۰۴ خرداد ۳۱, شنبه

در حصار واژه‌ها: ی. صفایی

 

در حصار واژه‌ها

 

دریغ و درد،

در این غروبِ سربی،

که سایه‌ها بلندتر از رؤیا

بر دیوارهای خستهٔ شهر می‌افتند.

باد،

از اعماقِ جانِ خاک،

سرودِ آوارگی را فریاد می‌زند،

و عابران،

با چشمانی بی‌تابِ بیداری،

سقفِ خاکستر را می‌درند،

آنجا که پرستوها،

آشیانِ امید را وانهاده‌اند.

قلب‌ها،

در تپشِ وحشت،

چون جانوری در بند،

می‌کوبند بر دیواره‌های تنگِ ترس.

اما این شهر،

که زیرِ آوارِ فریادها به خواب رفته،

نخواهد مرد!

خیابان‌ها،

نقش می‌زنند بر سنگ،

عبورِ کاروانی را

که اندوه را به دوش کشید،

و از دل خاک،

فریادِ فردا را بیرون کشید.

سکوت؟

نه، این سکوت،

آتشِ فریاد است،

خشمِ خفته در گلویِ خاک.

دست‌ها،

از دلِ خاطرات،

دوباره برمی‌خیزند،

مشتی از نور،

بر گُردهٔ شب می‌کوبند.

و در پسِ این غبارِ خون‌خورده،

جایی میان سنگ و سرب،

شعله‌ای کوچک،

نخستین سپیده را می‌زاید.

پرنده‌ای،

بر شاخهٔ لرزانِ مقاومت،

آوازِ زندگی را

از دلِ گلوله‌ها

سر می‌دهد.

و آنگاه،

عابرانِ خسته،

دیواره‌های واژه را

درهم می‌شکنند،

از میان آتش و آهن می‌گذرند،

و زیرِ لب،

سرود آزادی را

فریاد می‌زنند؛

نه پنهان،

که از دل گلوله نیز

واژه می‌روید!

آنان،

امید را

از زیر آوارِ خاکستریِ خستگی

بیرون خواهند کشید.

ای آزادی،

ای واژهٔ سرافراز،

بر شانه‌هایِ امید

بایست،

و آواز زندگی بخوان…..

ی. صفایی

۲۲ ژوئن ۲۰۲۵

کانال شعرها، نوشتارها و مقالات ی. صفایی

https://t.me/j_safaei



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر